Part 40(final chapter)

778 83 101
                                    


-تولدت مباررررک! تولدت مبارک جیسووو! تولدت مباررررککک!

جیسو شمع ها رو فوت کرد و دخترا دست زدند

-خب الان نوبت هدیه هاست!

رزان گفت و سراغ جعبه های روی میز رفت

یکی از جعبه هارو باز کرد و از توش یک قاب گوشی بیرون کشید

لیسا گفت: این از طرف من و جنیه. امیدوارم خوشت اومده باشه خانم کیم اعظم

جیسو لبخندی زد و گفت: ممنون بچه ها

جنی گفت: خب حالا نوبت توئه رز. هدیه ات رو باز کن ببینیم چی گرفتی

رزان جعبه رو باز کرد و از توش دو تا گردنبند ست بیرون آورد: یکیش مال من و یکیش هم مال تو

جنی لبخندی زد: اوه! رومانتیک!

رزان نزدیک جیسو رفت و گردنبند رو دور گردنش انداخت

گونه جیسو رو نوازش کرد و پیشونیش رو بوسید: تولدت مبارک عزیزم

جیسو لبخندی به رزان زد و دستش رو روی گردنبندش کشید

-شما خیلی ضدحالین دخترا! هی رز! به نظرت جای بهتری برای بوسیدن وجود نداشت؟؟

دخترا خندیدن

رزان گفت: من مثل تو بی حیا نیستم لیسا!

.

.

.

.

بعد خوردن کیک دخترا وسایل هارو جمع کردند و هر کدوم گوشه ای از خونه مشغول کاری شدند

رزان پیش جنی اومد و گفت: تخته منچ تون رو نیاوردین؟

جنی گفت: نه یادم رفت

- اشکالی نداره. من میرم میارم. کجای خونست؟

جنی کمی فکر کرد و گفت: روی اپن آشپزخونه گذاشته بودمش

رزان از خونه خارج شد و وارد واحد روبه رویی شد

تخته منچ و مهر ها رو از روی اپن برداشت و خواست وارد خونه بشه که کاغذی رو دم در خونشون دید

کاغذ رو برداشت و وارد خونه شد

منچ رو روی میز گذاشت و با تعجب به کاغذ نگاه کرد

جیسو که متوجه کاغذ توی دست رز شده بود گفت: اون چیه؟

رزجواب داد: نمی دونم. دم در پیداش کردم

 کنار جیسو نشست و کاغذ رو باز کرد: سلام خانم. من حالم خوبه. یک جا برای موندن دارم و غذا هم می خورم. راستش تصمیم دارم برگردم به دنور.می خوام بقیه عمرم رو اونجا بگذرونم. لطفا دنبال من نگردین.حالا که شما خوبین من میرم تا زندگی خودم رو بسازم.ممنون که گذاشتین ازتون محافظت کنم تا بتونم عذاب وجدانم رو کمتر کنم.امیدوارم با رزان زندگی خوب و شادی داشته باشین.در ضمن تولدتون مبارک!

sweet punishment (jenlisa)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora