part 32

491 69 33
                                    

جیسو بعد از صبحانه با دخترا سراغ کارهاش رفت

کارهای جیسو و گون با ناپدید شدن سه تا از نمونه ها چند برابر شده بود و گون تقریبا بیشتر روز رو مشغول دستکاری دوربین ها و کامپیوتر ها بود

اون روز کمی زودتر از روز های دیگه گذشت چون جیسو خیالش از بابت رزان راحت بود و می دونست دیگه تنها نیست

آخر شب مثل همیشه اطلاعات رو توی کامپیوتر وارد کرد و آماده رفتن شد

روی مبلی که توی دفترش بود نشست و منتظر گون موند

به ساعتش نگاهی نداخت: چرا نمیاد؟

نزدیک یک ربع گذشت تا بالاخره گون اومد. جیسو از روی صندلی بلند شد: چقدر دیر کردی. کارات تموم شد؟

گون درحالی که مضطرب و بی قرار به نظر می رسید گفت: باید بریم خانم. همین الان!

جیسو چشم هاش رو تنگ کرد: منظورت چیه؟

- جانگ خانم. اون داره میاد. دیگه واقعا وقتی نداریم

جیسو حس می کرد زانو هاش بی حس شدن

با ناامیدی روی مبل نشست و گفت: چی داری میگی گون!!...

گون جلوتر اومد و گفت: شانس آوردم که شنیدم. وگرنه بدجوری غافلگیر می شدیم

جیسو یا صدای لرزانش پرسید: مطمئنی؟؟ از کی شنیدی؟؟

- از یکی از افرادی که تقریبا به جانگ نزدیکه. همونی که بلیط هاش رو براش میخره

جیسو عصبی موهاش رو کنار زد: نفهمیدی دقیقا کی میاد؟؟ تاریخ دقیقش رو می دونی؟؟

گون جواب داد: قرار شد با اولین پرواز بیاد. نمیدونم دقیقا کی میشه اما مطمئنا خیلی طول نمیکشه. ممکنه فردا یا پس فردا برسه

جیسو توی فکر فرو رفته بود. حالا باید چیکار می کرد؟؟؟

- من می تونم سایت رو هک کنم و ببینم برای جانگ بلیط گرفته شده یا نه و اگه گرفته شده کی اینجا میرسه

جیسو چیزی نگفت

گون ادامه داد: شما هم برین و آماده بشین. باید به جنی و لیسا هم خبر بدین. اگه تا الان بلیط گرفته باشه احتمال اینکه همین فردا اینجا برسه زیاده

گون از اتاق خارج شد و جیسو رو تنها گذاشت

جیسو خیلی با خودش کلنجار رفت ولی آخرش به این نتیجه رسید که نمی تونه رزان رو برای بار دوم از دست بده. علاوه بر اون به جنی و لیسا هم قول داده بود که از اینجا بیرون میارتشون

نباید خودشو می باخت باید موفق می شد

ظاهرا چاره دیگه ای نداشت...

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

- یادش بخیر! یادمه یک روز جیسو با این ام پی تری وارد اتاق شد و گفت بیا باهم آهنگ گوش کنیم

sweet punishment (jenlisa)Where stories live. Discover now