Part 17

540 75 29
                                    

لیسا وارد اتاق شد و روی تخت نشست.

اتاق رو از نظر گذروند.اتاقی که توش کلی خاطره های خوش ساخته بود 

خوشبختانه جانگ پیشنهادش رو قبول کرده بود و لیسا فکر می کرد حداقل این تنها اتفاق خوبی بود که امروز افتاد

لباسش رو عوض کرد و روپوش سفید آزمایشگاه رو پوشید.

در رو باز کرد تا بیرون بره اما پشت در با نایون مواجه شد

خواست از کنارش رد بشه که نایون بغلش کرد: منم دلم تنگ شده بود

لیسا بغضش رو قورت داد و از نایون جدا شد.

نایون اشک هاش رو پاک کرد و گفت: باید حرف بزنیم لیسا.

لیسا با لحن سردی گفت: من با هیچکدومتون هیچ حرفی ندارم

نایون گفت: بس کن لیسا.الان وقت این حرف ها نیست.باید حرف بزنیم

لیسا رو داخل اتاق هل داد و در رو بست:بشین

لیسا روی تخت نشست و نایون هم روی تخت رو به رویی

نایون نفس عمیقی کشید و گفت: ما فقط به خاطر خودت اون حرف هارو گفتیم لیسا.تو نمی دونی اینجا چقدر تغییر کرده

لیسا با کلافگی گفت:تغییر تغییر تغییر.چی انقدر تغییر کرده که من نمیبینم؟؟! تنها چیز هایی که تغییر کردن شماهایین!

نایون نفس عمیقی کشید. چطور باید به لیسا توضیح میداد کارشون به آزمایش روی همنوع های خودشون رسیده؟

-ببین لیسا.بذار یک جور دیگه بگم.تو مگه همیشه نمی خواستی یک زندگی عادی و آروم داشته باشی؟اون بیرون زندگیت خوب نبود؟ چرا دوباره برگشتی؟

لیسا جواب داد: زندگیم خوب بود.بهتر از اون چیزی که فکرشو بکنی.ولی پول نداشتم.کیفم,کارتم همشون ته کشیده بودن.باید چیکار می کردم؟ خودت میدونی من حتی مدرک دیپلم رو هم ندارم.کی به من کار میداد؟

نایون گفت: میتونستی بری کارهای دیگه ای انجام بدی.کار توی رستوران یا حالا هر کار دیگه ای.اصلا چرا توی همون تیمارستان نموندی؟

لیسا با بی حوصلگی گفت:ازم درباره تیمارستان نپرس که اصلا حوصله توضیح دادن ندارم

نایون گفت: خب باشه.ولی اون بیرون میتونستی کم کم خودت رو بالا بکشی لیسا. اولش سخته میدونم ولی خودت میدونی اون بیرون چقدر راحت تر میشه زندگی کرد. الان که دوباره اومدی راه برگشتی نداری اینو میفهمی؟

لیسا نفس عمیقی کشید و گفت: فکر کردی به خاطر خودم دوباره برگشتم؟

نایون خنده منزجری کرد و گفت: پس به خاطر چی برگشتی لیسا به خاطر من؟

لیسا آروم زمزمه کرد: منم دلایل خودم رو دارم...

نایون گفت: تو هیچ وقت دلیلی برای کارهات نداشتی. همش از بی فکری و کله شقی ته. 

sweet punishment (jenlisa)Where stories live. Discover now