جنی از خواب بیدار شد وبا دیدن جای ناشناسی که توشه جا خورد.
به دور و بر نگاه کرد و وقتی لیسا رو کنار خودش دید همه اتفاقات دیروز توی یک لحظه از جلوی چشمش گذشت
نشست و به تاج تخت تکیه داد.پاهاش رو توی خودش جمع کرد و سرش رو روی زانوش گذاشت.
نیم ساعت به همین منوال گذشت.جنی گاهی با انگشتاش بازی میکرد و گاهی اتاق رو برانداز میکرد.
این وضعیت براش عادی بود و دیگه حوصلش سر نمی رفت.راستش یک جورایی به اینکه حوصلش سر بره عادت کرده بود!
از وقتی وارد تیمارستان شده بود نه کسی بود که باهاش حرف بزنه نه کسی بود که باهاش وقت بگذرونه
لیسا چشم هاش رو باز کرد و جنی رو دید. سرش روی زانوش بود و موهای بلندش روی شونه هاش ریخته بودند.چشم هاش مثل همیشه غم بزرگی توشون دیده می شد ولی با این وجود هنوز هم به چشم لیسا همون گربه کوچولوی خوشگل و کیوت بود
اگه به هم نزدیکتر بودند لیسا از پشت بغلش می کرد و موهاش رو غرق بوسه می کرد و بهش می گفت ناراحت نباشه اما...
نشست و پتو رو از روی خودش کنار زد: صبح بخیر
جنی به لیسا نگاهی کرد و چیزی نگفت
لیسا از تخت پایین اومد و چتری هاش رو مرتب کرد.باید چی میگفت؟
-اممم...من می رم صبحانه رو آماده کنم.تو هم بیا
جنی هنوز هم غرق در افکارش بود
لیسا از اتاق خارج شد و بعد از شستن صورتش به آشپزخانه رفت تا یک چیزی دست و پا کنه
دو تا تخم مرغ و یک بسته سوسیس از یخچال بیرون آورد و مشغول سرخ کردن سوسیس ها شد
وقتی سرخ کردن سوسیس ها تموم شدند و تخم مرغ هارو توی ماهیتابه انداخت جنی رو دید که وارد آشپزخانه شد و پشت میز غذاخوری نشست.
لیسا و جنی به هم نگاه کردند و لیسا لبخند بزرگی تحویل جنی داد.
نیمرو و سوسیس هارو توی دو تا ظرف ریخت و روی میز گذاشت.*پ.ن:نیمرو وسوسیس صبحانه ای که همیشه حسرتش به دلم موند اما مامانم باور داره فقط یک آشغاله😂*
هر دو مشغول خوردن شدند و لیسا از اینکه دیگه به جنی غذا نمیده حس عجیبی داشت.
-اگه الان پروفسور اینجا بود میگفت اینا دیگه چیه سر صبحی می خوری دختر
لیسا گفت و خندید اما خندش بلافاصله مهو شد و فهمید چی گفته
جنی همونطور که غذا رو می جوید با نگاهی سوالی به لیسا نگاه می کرد
-خب...منظورم...پدرمه.من با پدر و برادر و خواهرم بزرگ شدم
با به یاد آوردن پروفسور و دوستاش لبخند غمگینی روی لباش نقش بست
VOUS LISEZ
sweet punishment (jenlisa)
Fanfictionهمه ی ما توی زندگی اشتباه های زیادی مرتکب شدیم که به ناچار مجازات اون ها رو هم چشیدیم.طوری که اگه به عقب برگردیم هرگز دیگه اون اشتباه رو تکرار نمیکنیم.اما لیسا حتی اگر به عقب برگرده باز هم همون اشتباه رو تکرار میکنه همون اشتباهی که مجازاتش شیرین تری...