Part 9

721 99 39
                                    

توی بیمارستان بود و دنبال اتاقی که جنی توش بود می گشت

-اتاق 2000...اتاق 2000

باخودش تکرار میکرد و به شماره در ها نگاه میکرد

اتاق 2000 رو پیدا کرد و بی توجه به دو تا نگهبانی که دم در بودند جلو رفت تا وارد بشه

-شما نمی تونین وارد این اتاق بشین خانم

نگهبان گفت و جلوی لیسا رو گرفت

-برین اونور .من پرستارشم

لیسا گفت و دوباره به طرف در رفت

-لیسا!

 سرپرست رو دید که به طرفش می اومد

-کی اومدی؟

-همین الان

-بهتری؟

-من خوبم.جنی رو چرا آوردین اینجا؟چی شده؟

-من هم درست نمی دونم.مثل اینکه با پرستاری که پیشش بود درگیر شده و بعدش هم زخمی شده

لیسا با نگرانی پرسید:چطوری زخمی شده ؟حالش خوبه؟

-چیزی مهمی نیست .فقط دستش با شیشه بریده بود و خونریزی داشت.موقع درگیری ظرف های غذا رو شکسته بود

-الان چطوره؟

-فعلا هیچی.نمیذاره دستش رو بخیه بزنیم

-لطفا اجازه بدین من برم تو

سرپرست طرف نگهبان ها سر تکون داد و نگهبان ها کنار رفتند

لیسا در رو باز کرد و وارد شد

توی اتاق جنی رو دید که روی تخت بود و چند تا از دکتر ها و پرستار های بیمارستان دور و برش

-ببین دختر جون. دستت خونریزی داره.باید دستت رو بخیه بزنیم

یکی از دکتر ها گفت و به طرف جنی اومد تا دستش رو ببینه اما جنی خودش رو عقب کشید

موهای بهم ریخته جنی و صورت و چشم های اشک آلودش قلب لیسا رو به درد میاورد

دست جنی با دستمالی که خون آلود بود بسته شده بود

لیسا قدم برداشت و جلو رفت.دکتر ها متوجه حضورش شدند و لیسا به نشانه سلام براشون سری خم کرد

جنی با نگاهی عصبانی به لیسا نگاه کرد و بعد سرش رو دوباره پایین انداخت.اشکی از چشماش چکید و با دست سالمش پاکش کرد

لیسا کنار تخت رفت:جنی.حالت خوبه؟

با لحنی آروم و مهربون گفت

دستش رو جلو برد تا موهای جنی رو نوازش کنه .جنی با دست زخمیش دست لیسا رو کنار زد و قیافش از درد جمع شد

-جنی...

لیسا آروم زمزمه کرد اما جوابی نگرفت

همه دکتر ها و پرستار ها منتظر بودند.یکی از دکتر ها گفت:زیاد وقت نداریم خانم.دستش خونریزی داره.باید بخیش بزنیم

sweet punishment (jenlisa)Where stories live. Discover now