توی بیمارستان بود و دنبال اتاقی که جنی توش بود می گشت
-اتاق 2000...اتاق 2000
باخودش تکرار میکرد و به شماره در ها نگاه میکرد
اتاق 2000 رو پیدا کرد و بی توجه به دو تا نگهبانی که دم در بودند جلو رفت تا وارد بشه
-شما نمی تونین وارد این اتاق بشین خانم
نگهبان گفت و جلوی لیسا رو گرفت
-برین اونور .من پرستارشم
لیسا گفت و دوباره به طرف در رفت
-لیسا!
سرپرست رو دید که به طرفش می اومد
-کی اومدی؟
-همین الان
-بهتری؟
-من خوبم.جنی رو چرا آوردین اینجا؟چی شده؟
-من هم درست نمی دونم.مثل اینکه با پرستاری که پیشش بود درگیر شده و بعدش هم زخمی شده
لیسا با نگرانی پرسید:چطوری زخمی شده ؟حالش خوبه؟
-چیزی مهمی نیست .فقط دستش با شیشه بریده بود و خونریزی داشت.موقع درگیری ظرف های غذا رو شکسته بود
-الان چطوره؟
-فعلا هیچی.نمیذاره دستش رو بخیه بزنیم
-لطفا اجازه بدین من برم تو
سرپرست طرف نگهبان ها سر تکون داد و نگهبان ها کنار رفتند
لیسا در رو باز کرد و وارد شد
توی اتاق جنی رو دید که روی تخت بود و چند تا از دکتر ها و پرستار های بیمارستان دور و برش
-ببین دختر جون. دستت خونریزی داره.باید دستت رو بخیه بزنیم
یکی از دکتر ها گفت و به طرف جنی اومد تا دستش رو ببینه اما جنی خودش رو عقب کشید
موهای بهم ریخته جنی و صورت و چشم های اشک آلودش قلب لیسا رو به درد میاورد
دست جنی با دستمالی که خون آلود بود بسته شده بود
لیسا قدم برداشت و جلو رفت.دکتر ها متوجه حضورش شدند و لیسا به نشانه سلام براشون سری خم کرد
جنی با نگاهی عصبانی به لیسا نگاه کرد و بعد سرش رو دوباره پایین انداخت.اشکی از چشماش چکید و با دست سالمش پاکش کرد
لیسا کنار تخت رفت:جنی.حالت خوبه؟
با لحنی آروم و مهربون گفت
دستش رو جلو برد تا موهای جنی رو نوازش کنه .جنی با دست زخمیش دست لیسا رو کنار زد و قیافش از درد جمع شد
-جنی...
لیسا آروم زمزمه کرد اما جوابی نگرفت
همه دکتر ها و پرستار ها منتظر بودند.یکی از دکتر ها گفت:زیاد وقت نداریم خانم.دستش خونریزی داره.باید بخیش بزنیم
YOU ARE READING
sweet punishment (jenlisa)
Fanfictionهمه ی ما توی زندگی اشتباه های زیادی مرتکب شدیم که به ناچار مجازات اون ها رو هم چشیدیم.طوری که اگه به عقب برگردیم هرگز دیگه اون اشتباه رو تکرار نمیکنیم.اما لیسا حتی اگر به عقب برگرده باز هم همون اشتباه رو تکرار میکنه همون اشتباهی که مجازاتش شیرین تری...