Part 22

509 75 34
                                    

-من خانم کیم هستم. کیم جیسو. اگه بهم وقت بدی میتونم همه چیو توضیح بدم

لیسا جواب داد: من ازت توضیح نمی خوام. فقط بزار از اینجا بریم

جیسو رو به گون کرد و گفت: تو بهتره دم در نگهبانی بدی. اگه کسی رو دیدی بلافاصله بهم بگو

بعد رو به لیسا کرد: باید باهم حرف بزنیم

صندلی میز تحریری که کنار تخت بود رو کشید و روش نشست: بشین

لیسا که تا حالا ایستاده بود روی لبه تخت نشست. 

به جنی که کنارش بود نگاهی کرد. چشم های جنی نگران به نظر می رسیدند

جیسو نفس عمیقی کشید و گفت: اینجا جاتون امنه نگران چیزی نباشید.من خواستم شما رو نجات بدم و آوردمتون اینجا اما بیرون رفتن از آزمایشگاه کار آسونی نیست

لیسا گفت: چرا نجاتمون دادی؟

جیسو به فکر فرو رفت. واقعا چرا نجاتشون داد؟ خودش هم نمی دونست

-دلیلش مهمه؟

لیسا جواب داد: آره چون اگه تو هم قصد داری از طریق من به اهدافت برسی یا جانگ رو تهدید کنی یا هر چیز دیگه ای باید بگم من حاضر به همکاری با هیچ کدومتون نیستم!

-من همچین قصدی ندارم.از شما هم چیزی نمی خوام

-پس بزار بریم

-اگه جزو آزمایشگاه باشی باید بدونی که این کار به همین آسونیا نیست. اینجا پر از دوربین و افراد جانگه. اینجایی که الان هستین هم ...

جیسو مکثی کرد.

سعی کرد صدای بغض کردش رو نشون نده: اینجایی که الان هستین هم خیلی وقته که ازش استفاده نشده و به درد بخور نیست به خاطر همین تونستم بیارمتون اینجا.

 سعی کرد صحبت رو کوتاه کنه چون با نگاه کردن به این اتاق تمام گذشته اش داشت از جلوی چشماش رد می شد

- باید یک فرصت مناسب برای بیرون بردن شماها پیدا کنم. تا اون موقع می تونین اینجا بمونین ..... غذا و بقیه چیزها رو هم براتون میاریم. سروصدا نکنین و به هیچ عنوان سعی نکنین ازاتاق بیرون برین

از روی صندلی پاشد و از اتاق بیرون رفت

                                                          ************************************

 توی یکی از اتاق های خالی آزمایشگاه رفته بود و داشت گریه می کرد

دیدن اون اتاق و یادآوری خاطره هاش دوباره زخم های قلبش رو تازه کرده بودند

انگار اون اتاق هنوز هم عطر رز رو نگه داشته بود...

گون وارد اتاق شد و جیسو شروع کرد به پاک کردن اشک هاش

sweet punishment (jenlisa)Where stories live. Discover now