جنی توی تاریکی اتاق به لیسا که کنارش خوابیده بود نگاه کرد
جوری که انگار لیسا یک فیلم سرگرم کننده باشه داشت نگاهش می کرد. حتی نتونست بفهمه چند دقیقه شده که اونطوری بهش خیره مونده
-شب برای خوابیدنه جن نه برای دید زدن دوست دخترت
لیسا با چشم های بستش گفت
بعد چشم هاش رو باز کرد و با لبخند به جنی نگاه کرد
نگاه عاشقانه جنی به یکباره تبدیل شد به چشم هایی گربه ای و ترسناک
پشت به لیسا کرد و چشم هاش رو بست
لیسا لبخندی زد و از پشت بغلش کرد: خب حالا تو هم! انگار نه انگار همین چند دقیقه پیش داشتی با چشم های قلب شده نگام می کردی!
جنی غر زد: خیلی بدجنسی!
لیسا بینیش رو توی موهای جنی برد و عطرش رو بو کشید: فرشته ی کیوتم...
درحالی که موهاش رو نوازش می کرد گفت: نمی خوای بهم بگی چرا اونطوری بهم خیره شده بودی؟
جنی گفت: تو وقتی چشمات بسته هست هم میبینی؟؟
لیسا جواب داد: بزار فکر کنیم اینطوریه
جنی خنده ای کرد
به طرف لیسا پهلو عوض کرد و گفت: بهت میگم چرا داشتم بهت نگاه می کردم...چون تو خوشگلی
لیسا با پوزخندی روی لبش گفت: می دونم
-بهتر نیست یکم متواضع باشین خانم مانوبان؟؟
-من فقط گفتم می دونم. الان مشکل چیه؟؟
-واقعا که!
جنی چشم هاش رو بست و دیگه چیزی نگفت
بعد چند ثانیه صدای لیسا رو شنید: میگم جنی...چرا ما انقدر با هم بحث می کنیم؟؟
یکی از چشم هاش رو باز کرد و یواشکی به لیسا نگاه کرد
لیسا ادامه داد: ما الان از اون آزمایشگاه نجات پیدا کردیم. یک خونه خوب داریم و یک زندگی نرمال. مشکل کجاست؟؟
جنی چشم هاش رو باز کرد وبه چشم های لیسا نگاه کرد
لیسا بهش لبخندی زد و گفت: اونطوری نگاه نکن سوییتی وگرنه معلوم نیست چیکار کنم!
جنی بدون اینکه تماس چشمیش رو با لیسا قطع کنه چند بار با گیجی پلک زد
لیسا آرنجش رو ستون بدنش کرد و کمی از تخت فاصله گرفت: پس مثل اینکه تو هم بدت نمیاد من یک کارهایی بکنم!
-منظورت چ...
جنی نتونست حرفش رو کامل کنه چون لب های لیسا روی لب هاش فرو اومدند و شروع به بوسیدنش کردند
YOU ARE READING
sweet punishment (jenlisa)
Fanfictionهمه ی ما توی زندگی اشتباه های زیادی مرتکب شدیم که به ناچار مجازات اون ها رو هم چشیدیم.طوری که اگه به عقب برگردیم هرگز دیگه اون اشتباه رو تکرار نمیکنیم.اما لیسا حتی اگر به عقب برگرده باز هم همون اشتباه رو تکرار میکنه همون اشتباهی که مجازاتش شیرین تری...