همه با تعجب بهش نگاه کردند
لیسا رو به سرپرست گفت: لطفا همه به جز دکتر برین بیرون
سرپرست اول تردید کرد و بعد گفت: بیاین بریم
سرپرست و پرستار ها از اتاق خارج شدند و در رو بستند
لیسا به جنی نگاهی انداخت.هنوز داشت نفس نفس میزد و چشم هاش از اشک هایی که توشون جمع شده بودن برق میزد
لیسا رو به رو به دکتر کرد و گفت:میشه یکم اونورتر بایستید؟ من می خوام با جنی حرف بزنم
دکتر سری تکون داد و دورتر ایستاد
لیسا روی صندلی نشست و به جنی گفت: جنی؟ چرا نمیذاری دکتر استخونت رو جا بندازه هوم؟ اینطوری دیگه درد نمیکشی!
جنی نگاهش روی زمین بود و هنوز نفس نفس میزد. لیسا دستش رو جلو برد تا موهای جنی رو پشت گوشش بندازه ولی جنی با دستش محکم دست لیسا رو پس زد
لیسا آهی کشید و ادامه داد: میدونم از اینکه کسی لمست کنه خوشت نمیاد ولی نمیشه فقط همین یک بار رو اجازه بدی؟ دکتر فقط پات رو جا میندازه و تموم میشه باشه؟ حداقل بهتر از اینه که هر روز درد بکشی
مکثی کرد و ادامه داد: من به دکتر میگم بیاد.لطفا تکون نخور تا پات جا بیفته باشه؟
جنی چهرش آروم تر به نظر میرسید. لیسا نگاهی به دکتر کرد و سرش رو تکون داد.دکتر جلو اومد
لیسا به جنی گفت: فقط چند لحظه بی حرکت بمون.زود تموم میشه
دکتر دستش رو جلو آورد و آروم پای جنی رو لمس کرد.جنی تکونی به پاش داد ولی پاش رو عقب نکشید
دکتر که خیالش راحت شده بود مچ پای جنی رو فشار داد و گفت: یک استخوان در رفته. باید جا بندازمش.از اونجایی که خیلی وقته اینطوری مونده جا انداختنش یکم سخته. باید اول پاش رو ماساژ بدم تا بتونم راحت جا بندازمش
پمادی از کیفش بیرون آورد و شروع کرد به ماساژ دادن پای جنی
جنی از درد صورتش رو جمع کرده بود و دستاش رو مشت کرده بود
لیسا دستش رو حرکت داد و آروم روی دست مشت شده جنی گذاشت
جنی با حس کردن چیز گرمی روی دستش چشماش رو که از درد فشارشون میداد باز کرد و دست لیسا رو روی دست خودش دید.
نگاهش رو بالا تر آورد و به لیسا نگاه کرد
لیسا بهش لبخندی زد و آروم گفت: یکم تحمل کن باشه؟
دکتر با حرکتی پای جنی رو جا انداخت.چهره جنی دوباره از درد جمع شد. لیسا با انگشت شصتش پشت دست جنی رو نوازش کرد و به دکتر گفت: تموم شد؟
دکتر سرش رو به نشانه مثبت تکون داد: پاش رو میبندم. نباید زیاد پاش رو تکون بده وگرنه ممکنه دوباره در بره.هفته دیگه پانسمانش رو عوض کنین.دو هفته بسته باشه کافیه
YOU ARE READING
sweet punishment (jenlisa)
Fanfictionهمه ی ما توی زندگی اشتباه های زیادی مرتکب شدیم که به ناچار مجازات اون ها رو هم چشیدیم.طوری که اگه به عقب برگردیم هرگز دیگه اون اشتباه رو تکرار نمیکنیم.اما لیسا حتی اگر به عقب برگرده باز هم همون اشتباه رو تکرار میکنه همون اشتباهی که مجازاتش شیرین تری...
