بالاخره وقتش رسیده بود و همه آماده رفتن بودندلیسا کفش هاش رو پاش کرد و بعد به جنی نگاه کرد: دیگه قراره بریم
جنی لبخندی زد: اون بیرون میبینمت!
لیسا جلو رفت و جنی رو بغل کرد
جنی خودشو عقب کشید: اینطوری نکن لیسا! مگه قراره از هم جدا بشیم؟!
- نه فرشته کوچولو
مشتی به شونش زد: پس اینطوری رفتار نکن!
لیسا لبخند زورکی ای به جنی زد و دستش رو روی موهاش کشید: باشه ببخشید
امیدوار بود واقعا بتونن باهم از اینجا بیرون برن
گون در رو باز کرد و گفت: نگهبان های اون قسمت کمتر از بقیه قسمت هاست اما دوربین داره پس یادتون باشه باید سریع باشیم چون مطمئنا اگه لو بریم و مارو ببینن یک عالمه نگهبان میفرستند
دخترا سرشون رو به نشانه فهمیدن تکون دادند
از اتاق بیرون اومدند و شروع به حرکت کردند
همونطوری که نقشه کشیده بودند گون و جیسو جلوتر از بقیه حرکت می کردند،رزان نقش یکی از نمونه ها و جنی و لیسا هم نقش دو تا از کارکن های آزمایشگاه رو داشتند
وقتی توی راهرو راه میرفتند توجه همه بهشون جلب می شد و شاید اگه به خاطر اعتباری که جیسو توی آزمایشگاه داشت نبود تا الان گیر افتاده بودند
وارد راهروی طولانی دیگه ای شدند
این راهرو از راهرو قبلی خلوت تر بود اما به خاطر نزدیک بودنش به در مخفی ای که به تیمارستان میرسید پر از نگهبان بود
گون زیر لب به لیسا گفت: راه رو درست اومدیم لیسا؟
لیسا جواب داد: آره. اگه بتونیم از نگهبان ها رد بشیم رسیدن به اون بالا خیلی راحت میشه
نگهبان هایی که کمی جلوتر از اون ها ایستاده بودند با تعجب بهشون نگاه می کردند
جیسو که متوجه نگاه های نگهبان ها شده بود با استرس چشم هاش رو روی هم فشار داد و توی دلش گفت: اگه فقط یکبار...فقط یکبار دیگه بتونم مثل قبل یک زندگی عادی با رزان داشته باشم دیگه از این غلطا نمیکنم!
بقیه دخترا هم دست کمی از جیسو نداشتند. قلب هاشون محکم توی سینه هاشون میتپید و استرس و اضطراب از صورت هاشون مشخص بود
نزدیک نگهبان ها رسیدند و خواستند از کنارشون رد بشن اما همونطور که انتظار میرفت نگهبان جلوشون رو گرفت: ببخشید خانم کیم. میتونم چند لحظه وقتتون رو بگیرم؟
جیسو سعی کرد خونسرد باشه و طبیعی رفتار کنه: زود کارت رو بگو. وقت ندارم
نگهبان گفت: هیچ وقت ندیده بودم نمونه ها یا کارکنای آزمایشگاه به این قسمت بیان. اونطرف هم چیزی نیست. احیانا راه رو اشتباه نیومدین؟
YOU ARE READING
sweet punishment (jenlisa)
Fanfictionهمه ی ما توی زندگی اشتباه های زیادی مرتکب شدیم که به ناچار مجازات اون ها رو هم چشیدیم.طوری که اگه به عقب برگردیم هرگز دیگه اون اشتباه رو تکرار نمیکنیم.اما لیسا حتی اگر به عقب برگرده باز هم همون اشتباه رو تکرار میکنه همون اشتباهی که مجازاتش شیرین تری...