𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟑

1.7K 222 152
                                    

13

"فلیکس"

(سلام..خیلی وقته بهت سر نزدم دفترچه خاطرات عزیزم:(
خب حالا میخوام از امروز بگم..صبح ک چشم باز کردم توی ی جای خوشگل با چمنای سبز و مرطوب و آسمون آبی بودم.
و مهم تر از همه هیونجین کنارم بود.نمیدونم دقیقا کی ازش خوشم اومد.کی شد تمام فکر و ذهنم..ولی الان میدونم خیلی برام باارزشه!
خیلی خوش گذشت و عاووو..سکس‌ کامل نبود ولی ب من ک خیلی خوش گذشت.
خب..چون..اولین بارم بود؟
خب حالا-_-نزنی بالا -_-
بعدش با اینکه یکم دیر رسیدیم کلاس ولی خیلی خوب بود..هیون مدام سر ب سرم میزاشت و باهام شوخی میکرد.
بعد از مدرسه پیاده منو رسوند خونه و لحظه آخر محکم بوسم کرد و بعد بغل از هم جدا شدیم.
خب الانم شبه..و زیر پتو دارم اینارو مینویسم..هوا خیلی سرده و فک کنم فردا برف بیاد.
خیلی میونه خوبی بابرف و بارون ندارم..هوای آفتابی و گرم رو ترجیح میدم!
برم دیگ دستم خسته شد هق*

بیبی پینک :")
روز 4 شنبه
ساعت:20:21 )

........

با صدای آلارم گوشیم (گوه توشی) گفتم و سعی کردم بلند شم.
با دیدن برف های توی تراس اتاقم ذوق کردم و سریع رفتم حموم.دوش سریعی گرفتم و جوراب و پلیور سفیدی ب همراه دامن و هودی سفید پوشیدم.

+وقت آرایش ندارم..بیخیال..

موهامو مرتب کردم و برق لبی زدم.بوت های بلند سفید و پشمالویی پوشیدم و کلاه و شالگردن سفیدی برداشتم.
کیفمو آماده کردم و رفتم بیرون.

+صبح بخیر بابایی..من امروز پیاده میرم..برف اومده بابایییی هق*

پیام رو ارسال کردم و ب آسمون زل زدم.دونه های برف روی صورتم می نشستند و حس خوبی داشت.

_صبح بخیر بیبی!

+وای خدا..اخرش منو میکشی..ترسیدم عوضی!

تند تند نفس کشیدم و اخمی کردم.
هیونجین خنده ای کرد و بغلم کرد.

_نمیخوای ددی رو بغل کنی؟

دستامو دور کمرش حلقه کردم و نفس عمیقی کشیدم.

+صبح توهم بخیر ددی♡~♡یاح..بوس سر صبح چیشد پسسسسس

محکم لبامو بوسید و گفت:

_انجام شد..

لبخندی زدم و گفتم:

+هق..چ رویایی..با ددی..ساعت 7 صبح..برف...پیاده تا مدرسه وای خداااا

_پس بریم کیوتی..

دستامو گرفت و با اون اختلاف سایز فقط دلم میخواست اکلیل و قلب صورتی بالا بیارم:)

+ددی ددی ددی..

_جانم توت فرنگی من؟

+برام شکلات داغ بخررررررررر

𝐌𝐲 𝐏𝐢𝐧𝐤 𝐜𝐡𝐨𝐜𝐨𝐥𝐚𝐭𝐞'Место, где живут истории. Откройте их для себя