28
لبخندی ب خودم زدم و صدای اپا دوباره توی گوشم میپچید.
+یاح اپا من همیشه خوشگل بودم:(
_چیکار میکنی؟!
+هین.. ترسیدم..
_با کی حرف میزدی
+هیچکس..فقط عادت داشتم وقتی حاضر میشدم برم بیرون..اپا همیشه میگفت چقدر خوشگل شدی و منم میگفتم " یاح اپا من همیشه خوشگل بودم "
_واو..چ خودشیفته
+یعنی میخوای بگی خوشگل نیستم؟
_من غلط بکنم..تو زیباترین آدم روی زمینی!
+وای قلبم ذوب شد..هق
خنده ای کرد و گفت:
_بریم؟
+اوهوم..
هیونجین با خنده گفت:
_چرا این شکلی راه میری؟
+بخاطر جنابعالی-_-
+زدی فلجم کردی-_-
+عین معلولا دارم راه میرم
_اگ خیلی درد داری بمون خونه..
+ن..تو و مینی ناراحت میشید:(
_ن ناراحت نمیشیم..بمون خونه..
+اوم..خب واقعا ببخشید ولی خیلی درد دارم..
_ن عزیزم راحت باش..ماهم زود میایم
+فعلا^-^
............
همین ک کامل از خونه خارج شدن سریع در رو باز کردم.
+بیا داخل..
×مطمئنی رفتن؟
+اره..زودباش ی لباس خوب بپوش باید بریم
×تو رانندگی بلدی؟
+بگی نگی..فقط امیدوار باش نمیریم
چان سری تکون داد و بعد چند دقیقه لباساشو عوض کرده بود و با لباسای هیونجین اومد بیرون.
سوار ماشین شدیم و از خونه خارج شدیم.×چطوری خونه موندی؟
+الکی نقش بازی کردم ک از سکس دیشب بدنم درد میکنه
×فاک..خب ما الان کجا میریم؟
+کلید خونه ای ک اپا بهم داده بود رو برداشتم بریم همونجا..
×وای پسر..تو فکر همه جاشو کردی..
+حقیقتا اینا همش پشت سر هم جور شد ک بتونم کمکت..
×هی یواش..داشتیم میرفتیم زیر ماشین..
+داشتم میگفتم..همه اینا خودشون جور شدن ک بتونم کمکت کنم و باید بگم اصلا حتی ی ذره هم ب لینو اعتماد ندارم..وقتی ک دیدمش و گفت بهش خیانت کردی باور نکردم..چون ی جوری براش طبیعی بود ک انگار اصلا حسی بهت نداشته و اصلا ی آدم ضرب دیده ، دیده نمیشد..و سونگمین؟ سونگمین اصلا اهل خیانت کردن نیست و این کاملا واضحه و قطعا نمیاد سمت مردی ک خودش دوست پسر داره! و حتی اگ هم همچین ادمی باشه وقتی طرف مچشو درحال خیانت بگیره نمیتونه انقدر پرو بره خونش و بگه میترسم دوباره عاشقش شی! و من اصلا وقت نکردم از سونگمین بپرسم چطوری آشنا شدین چون هیونجین خیلی مشکوک میزد این وسط! و اصلا دلم نمیخواد ک با صحنه های کثیفی از هیونجین مواجه بشم! و الان تنها ترسم اینه ک مینی هم باهاشه!
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐏𝐢𝐧𝐤 𝐜𝐡𝐨𝐜𝐨𝐥𝐚𝐭𝐞'
Fanfiction[𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝] [𝐂𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐇𝐲𝐮𝐧𝐥𝐢𝐱] [𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐒𝐦𝐮𝐭_𝐒𝐜𝐡𝐨𝐨𝐥 𝐋𝐢𝐟𝐞_𝐃𝐚𝐝𝐝𝐲 𝐁𝐚𝐛𝐲?] _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ [اون خود دردسر بود... و من درگیر ی دردسر بزرگ شدم به اسم "عشق" ! ]