26
با گریه سوار ماشین شدم و هق هق کردم.
_بسه فلیکس..انقدر گریه نکن!
+چطوری میتونم گریه نکنم؟ چانی تصادف کرده..از استرس دارم میمیرم
_اروم باش توروخدا..توت فرنگی توروخدا آروم باش
بلند تر گریه کردم و هیون ماشین رو روشن کرد.
همین ک ب بیمارستان رسیدیم سریع پیاده شدم و دویدم داخل._وایستا ببینم..اروم باش کوچولو من..
+ولم کن هیون..باید ببینمش..
_اخه چطوری عزیز من؟ داخل اتاق عمله!
جیغ کشیدم:
+اگ بمیره و دیگ نتونم ببینمش چیییییی؟
_هیس..اروم..
بغلم کرد و موهامو ناز کرد.
_افرین توت فرنگی کوچولو..اروم باش.. چیزی نشده ک هنوز کاپ کیک کوچولو من..
سفت بغلش کردم و بیشتر گریه کردم.
............
آسمون ب صدا در اومد و قطره ها با شدت زیادی سقوط کردن.
در حال زمزمه کردن اهنگ مورد علاقه چان ، نگاهی ب استخر کردم.+برگرد و مث همیشه عصبی کن منو..
+برگرد و بغلم کن...
+برگرد و (هق) از اون..لبخندای قشنگ بزن..
چند روزی بود ک حرف دکتر از مغزم بیرون نمیرفت و مدام در حال گریه کردن بودم.
از سر و روم آب می چکید و بدنم لرز گرفته بود.+یادته میخواستم خودمو بندازم توی استخر؟
آسمون بار دیگ شدیدتر غرید و قطره های آب با شدت بیشتری ب بدنم برخورد کردند.
لباس سفید و نازک ک آب ازش می چکید و چسبیده بود ب تنم.
پاهای لختی ک از سرما بی حس شده بودن.
لگدی ب آبی ک روی زمین جمع شده بود زدم و از صداش لذت بردم.+بیا ی بار امتحانش کنیم..
بدنمو خم کردم و بعد توی آب بودم.
اروم سرمو اوردم بالا و گذاشتم صورتم با قطره های بارون خیس بشه.........
"هیونجین"
_مرتیکه فقط 2 ساعت بهت سپردمش الان میگی من خواب بودمممم؟؟؟؟؟
×ببخشید قربان دیگ تکرار نمیشه
_نکنه فک کردی هنوز نگهت میدارم؟اخراجی..ب سلامت!
×اما قربان..لطفا..
کوبیدمش ب دیوار و داد زدم:
_پیداش نکنم میکشمت!
در اتاق فلیکس رو باز کردم و همه جا رو گشتم..کل خونه رو گشتم ولی خبری ازش نبود.
رفتم بیرون و تا ته باغ رفتم ولی بازم خبری نبود.
نزدیک استخر شدم و با دیدن جسم کوچیک و خیسی ک افتاده بود روی زمین دویدم سمتش.
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐏𝐢𝐧𝐤 𝐜𝐡𝐨𝐜𝐨𝐥𝐚𝐭𝐞'
Fanfiction[𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝] [𝐂𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐇𝐲𝐮𝐧𝐥𝐢𝐱] [𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐒𝐦𝐮𝐭_𝐒𝐜𝐡𝐨𝐨𝐥 𝐋𝐢𝐟𝐞_𝐃𝐚𝐝𝐝𝐲 𝐁𝐚𝐛𝐲?] _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ [اون خود دردسر بود... و من درگیر ی دردسر بزرگ شدم به اسم "عشق" ! ]