12
×چقدر تکون میخوری..
_استرس دارم..
×آروم باش..فلیکس الان خوابه ماهم میریم کم کم!
_هوف..اصلا از کجا میشناسن همدیگه رو؟
×نمیدونم واقعا.. مشخص میشه..اروم باش اینطوری ضایع تره!
_باشه باشه..
رو کردم ب خانم سو و سعی کردم مودبانه صحبت کنم:
_ببخشید خانم لی..شما از کجا پدر و مادر من رو میشناسید؟
×اه توضیحش یکم سخت و مفصله ولی من عمت هستم عزیزم.
ی لحظه قشنگ هنگ کردم و شروع کردم ب خندیدن.
_وای خدای من..نمیدونستم انقدر شوخ طبع هستید!
×شوخی نبود..
"درست شنیدم؟"
"عمهههه؟؟؟"
"بسه بسه بسه!"
"فاعک!"
_خب فاک..
حواسم نبود و از دهنم در اومد ک همه ب جز عاقای لی بهم چشم غره رفتن.
_شما تا حالا کجا بودین؟
میدونستم بیش از حد دارم پرو میشم ولی مشکلی نداشت برام=/
×منو ببخش کشا..هیونجین کلا لحنش اینطوریه
و اخم کوچیکی ب من کرد ولی ب چپم گرفتمش..
"مثلا الان میخواد بگه منو خیلی میشناسه؟"
"یا مادر خیلی خوبیه؟"
×مشکلی نیست انجلا..خب کنجکاو دیگ
پوزخندی ب لحن مثلا مهربونش زدم.
×همونطور ک گفتم داستانش مفصله..من و کریس و مامان و بابا باهم زندگی میکردیم ولی کریس بخاطر ی سری دلایل از خانواده جدا شد و دیگ ندیدمش..الانم خیلی خوشحالم پیداش کردم
"ولی من خیلی عصبیم-_-"
"ی لحظه واستا ببینم.."
"یعنی فلیکس پسر عممه؟؟؟؟"
"وادافاکککککککک"
_عاوو..ک اینطور..خوشبختم "عمه"
لبخند حرصی زد و گفت:
×منم خوشبختم برادر زاده عزیزم
نیشخندی زدم و ب ووبین نگاه کردم.
×هوم؟
_یعنی با پسر عمم ریختیم رو هم؟
دوتامون بلند زدیم زیر خنده و بازم همه ب جز عاقای لی بهمون چشم غره رفتن.
×ببخشید
_احمق مگ چیکار کردیم عذرخواهیمیکنی؟
×تو از این چیزا سرت نمیشه..
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝐌𝐲 𝐏𝐢𝐧𝐤 𝐜𝐡𝐨𝐜𝐨𝐥𝐚𝐭𝐞'
Fanfic[𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝] [𝐂𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐇𝐲𝐮𝐧𝐥𝐢𝐱] [𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐒𝐦𝐮𝐭_𝐒𝐜𝐡𝐨𝐨𝐥 𝐋𝐢𝐟𝐞_𝐃𝐚𝐝𝐝𝐲 𝐁𝐚𝐛𝐲?] _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ [اون خود دردسر بود... و من درگیر ی دردسر بزرگ شدم به اسم "عشق" ! ]