𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟔

1.3K 199 132
                                    

16

قرصامو نخورده بودم و ب شدت بی حال شده بودم و سردم بود.
آروم زمزمه کردم:

+ستاره..ها..خیلی..خوشگلن!

دستمو دراز کردم و یدونه از ستاره ها رو بین دوتا انگشتم گرفتم.

+خیلی..دوری!

×بیا تو بچه..سرده..سرما میخوریا!

حتی نمیتونستم جوابشو بدم.با آروم ترین صدای ممکن لب زدم:

+خوشگله‌..

×چی؟..ببینم نکنه قرصاتو نخوردی باز؟

+اوهوم..بدم میاد..ازشون..همش..باعث..میشن..سردرد..بگیرم!

تهیونگ کنارم نشست و گفت:

×میدونم کوچولو..ولی باید بخوری تا خوب بشی!

لبخند کوچیکی زدم و موهامو از رو پیشونیم دادم کنار.

+میگم..چطوری دوستیم هنوز؟..یادته..ک..من..چقدر..در حق‌‌..خوبیات..بدی..کردم؟

×الان وقت این حرفا نیست بچه جون..گذشته،گذشته..بیا بریم بخوابیم.

+تو برو..منم چند دقیقه دیگ میام

×نبینم نیومدیا!

+باشه..

........

نفسام کند تر شده بودن و ب سختی تنفس میکردم.

"هنوز ک اینجام..یعنی خوابم برد؟"

ساعت گوشیمو چک کردم و ب زور تونستم اعداد "صورتی" رنگ رو بخونم!

'3:03'

"فاعک..هیونگ منو میکشه"

بی توجه ب سرگیجه شدیدم بلند شدم و آروم وارد خونه شدم..در اتاق رو باز کردم و خودمو روی تخت پرت کردم.

+خوابم نمیاد اه..

با صدای گوشیم نگاهی بهش کردم..ی پیام از چانگبین داشتم!

چانگبین=چطوری لیکس؟

هرچقدر سعی کردم جواب ندم فایده نداشت.
انگشتای بی جونم شروع ب تایپ کردن:

+سلام..بدنیستم..تو خوبی؟

چانگبین=اوه چیشده؟

+چیز خاصی نیست..کاری داشتی؟

چانگبین=لیکس..من..دوستت دارم!

+متاسفم من سینگل نیستم.

چانگبین=مطمئنی؟

+چی؟

با دیدن "عکس" فاکی زیر لب زمزمه کردم و فوری از خونه زدم بیرون.
.....

+احمقی خب ساعت 4 نیمه شب اومدی بیرون ک چیکار کنی؟

+هرطور شده باید الان برم پیش اون پسره لاشی!

𝐌𝐲 𝐏𝐢𝐧𝐤 𝐜𝐡𝐨𝐜𝐨𝐥𝐚𝐭𝐞'Where stories live. Discover now