20
"هیونجین"
کت شلوارمو در اوردم و لباس راحتی پوشیدم.
_نمیدونی چی کشیدم فلیکس..اون پسر شاد دود شد هوا!
گوشیم زنگ خورد و بدون نگاه کردن ب اسمش جواب دادم:
_بله؟
×بدون اینکه ب من بگی رفتی نیویورک؟؟؟
فاک..چرا نگاه نکردم لورنه؟
_باید میگفتم؟
×اره..
_و چرا؟
×چون من زنتم؟
_زن؟؟..تو هیچی نیستی برام..چند دفعه اینو بگم؟
×بازم رفتی دنبال اون پسره مسخره؟
تمام عصبانیتم رو سرش خالی کردم:
_صددفعه بهت گفتم..اون پسر مهم ترین شخص برای منه..و اصلا ب هیچ وجه خودتو با اون مقایسه نکن..اون ارزشش از تویی ک مث کنه چسبیدی ب من خیلی خیلی بیشتره..و اون پسر اسم داره..اسمش هم فلیکسه..!
×نگو ک هنوزم دوسش داری ک خندم میگیره..
_دوسش دارم... حرفیه؟ و رفتم دنبالش... بازم حرفیه؟..هرگوری بخوام برم ب تو هیچ ربطی نداره..زنگ بزنی قول نمیدم نرینم بهت! خدافظ برای همیشه!
با حرص گوشیو پرت کردم و زمزمه کردم:
_خدای من..لورن ازت متنفرم!
دوباره گوشیم زنگ خورد و اسم نیکی افتاد روش..
_تو دیگ نننننننننن!
..........
"فلیکس"
(اون روز ی پسر کیوت ب اسم سونگمین دیدم و ازش خیلی خوشم اومد..شاید اگ ی زندگی عادی داشتم میتونستم باهاش دوست بشم..ولی...
دلم برای هیون،چانی،کوک،تهیونگ و بابام تنگ شده
:(
یعنی تا آخر عمرم نمیتونم ببینمشون؟روز جمعه
ساعت 21:03)یهو هیونا در و باز کرد و شروع کرد ب رقصیدن.
+نونا دیوانه شدی؟
×پاشو برقص..
ب زور بلندم کرد و منم ب طرز افتضاحی باهاش رقصیدم..
×وای فلیکس..نونا خیلی خوشحاله..
+چیشده نونا؟
×دان داره میاد هورااااااااااااا..
+چییییی...جدی میگی؟؟؟
×اره..
جیغ کشیدم و هیونا خندید..
+یعنی بلاخره نجات پیدا میکنم؟
×اره..نونا بهت قول میده..
+ولی نونا..اینطوری اخراج میشی ک..
×برای چی فک کردی خوشحالم؟ چون دان برای جفتمون ی جا کار پیدا کرده..
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐏𝐢𝐧𝐤 𝐜𝐡𝐨𝐜𝐨𝐥𝐚𝐭𝐞'
Fanfiction[𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝] [𝐂𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐇𝐲𝐮𝐧𝐥𝐢𝐱] [𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐒𝐦𝐮𝐭_𝐒𝐜𝐡𝐨𝐨𝐥 𝐋𝐢𝐟𝐞_𝐃𝐚𝐝𝐝𝐲 𝐁𝐚𝐛𝐲?] _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ [اون خود دردسر بود... و من درگیر ی دردسر بزرگ شدم به اسم "عشق" ! ]