𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟓

1.4K 206 91
                                    

15

+فاک ب همتون خوابم میاد عوضیا..

_انقدر غر نزن..اومدی اردو=/..پس باید زودتر بیدار شی توت فرنگی لوس!

بالشت رو محکم کوبیدم تو صورتش و پتو رو کشیدم رو سرم.

+فقط بزار بخوابم..

_بالشت میزنی تو صورت من اره؟

+اره ددی..! یاح چیکار میکنی..یاح من لباسم خوب نیست...یاح با توام..

صورتمو پوشوندم و گونه ها داغ شدن..

"میکشمت من..با لباس تک شاخ؟؟؟؟ منو اوردی جلو این همه دانش اموز؟؟؟"

"هایش خدااا.."

کلاه سرهمی رو تا جایی ک میشد کشیدم پایین و محکم زدم روی رونش.

_چرا میزنی توت فرنگی؟

+مرض توت فرنگی..خوابم میومددددد

_اوردمت منفی نگیری جناب خواب الو-_-

+پوف..بابا میزاشتی لباس عوض کنم..ابروم رفت-_-

_کی بهت نگاه میکنه اخه؟=/ تازه اون دختره رو ببین خیلی از تو بدتره..

+یاح..چیکار ب اون بنده خدا داری؟

_میخواستم یکم بهت امیدواری بدم=/..از نظر من ک خیلی هم کیوت شدی با این لباس تک شاخت!

+هایش..اصلا برای چی جمع شدیم اینجا؟

_میخوایم صبحانه بخوریم=/

+اوه گشنمه..من غذای اینارو دوست ندارم..

_هوف..بیابرو هرچی میخوای بخور..خودم ی جوری جمعش میکنم-_-

بوس کوتاهی روی لباش گذاشتم و دویدم.
از توی کولم چندتا شکلات در اوردم و با ذوق بهشون خیره شدم.
لباسمو در اوردم و ی شرتک صورتی و تیشرت سفید پوشیدم.
هوا ب طرز عجیبی گرم بود و واقعا خوشحال بودم.صندل هامو پوشیدم و ب صورتم خیره شدم.

+خب خب..چیکار کنیم؟آرایش کنیم؟نکنیم؟

+ی رژ بزن کافیه..

سری تکون دادم و از چادر خارج شدم.هیونجین با اخم اومد سمتم و گفت:

_منو بیشتر از این عصبی نکن ی چیز پوشیده تر بپوش!

+عه هیون..دوست دارم..و باید بگم وقت نداریم..همه دارن صف میبندن!

_این سری رو ازت میگذرم-_- وایستا همینجا لباس عوض کنم‌..چقدر گرمه!

+شلوارکت رو انداخته بودی توی کوله من'-'

_باشه

پیش بقیه وایستادیم و چان و لینو هم اومدن.

×چیزی رو از دست دادیم؟

_اره..ی صبحانه بدمزه..البته ی چیزی هم گرفتی=)

×چی؟=/

_ی منفی خوشگل!

𝐌𝐲 𝐏𝐢𝐧𝐤 𝐜𝐡𝐨𝐜𝐨𝐥𝐚𝐭𝐞'Where stories live. Discover now