𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟓

1.2K 173 69
                                    

25

_فلیکس..رسیدیم بیدار شو..

+ها؟

با اخم چشمامو باز کردم و غر غر کردم:

+تو فاکی فقط نمیشد بغلم کنی؟

_ببخشید؟

تابی ب چشمام دادم و گفتم:

+هیچی

از هواپیما اومدیم بیرون و بادی ب صورتم خورد.

+به..هوا چ خوبه!

×سلام

+اوه..هیونگی!

بغلش کردم و آروم زمزمه کردم:

+دلم برات تنگ شده بود هیونگی

×منم همینطور کوچولو..خوبی هیون؟

_اره..اون کونی ها کجا موندن باز؟ هنوز تو دستشویین؟=/

+دستشویی؟:"

_تو هنوز دوستتو نمیشناسی؟-_-بزنه بالا تمومه=/

+هین..اونا..تو..

_اره اره..بسه..

+اوه..

_چ عجب...ی راند دیگم میرفتین=|

چان عصبی خندید و مینی قرمز شد.

سوار ماشین شدیم و با هیجان ب خیابونا نگاه کردم.

+واو..نگا کن..چقدر تغییر..

هیونجین لبخند کوتاهی زد و خیره شده بود بهم.

+ددی..خونه..من و اپا.. چیشد؟

_هنوز مث قبله برات نگهش داشتم.

تند تند پلک زدم ک اشک نریزم ی وقت.

+هیونگی..میشه مارو همینجا پیاده کنی؟ میخوام تا خونه با هیون پیاده برم..

×هرطور راحتی..

از ماشین پیاده شدیم و هیونجین دستمو گرفت و فشار داد.

_میدونم سخته زندگی کردن تو اون خونه بدون پدرت!

+هیون..

_جانم

+ا..اپا..خیلی..درد..کشید؟

واستاد و اشکامو پاک کرد.

_ن بیبی..درحالی ک روی تاب نشسته بود و عروسک مورد علاقه تو دستش بود دیدمش و..دیگ نفس نمیکشید..

+اپا..کلارک رو دستش گرفته بود؟

_کلارک؟..فقط میدونم ی دختر کوچولو صورتی با موهای بلوند بود..اسمش کلارک بود؟

+اره

_ی..کاغذی دستش بود ک..توش نوشته بود هر موقع فلیکس رو پیدا کردی بهش بگو جعبه زیر تختشو چک کنه..

+فک میکردم جز خودم کسی از اون جعبه خبر نداره..تو چک نکردی ببینی چی گذاشته توش؟

_ن..حق همچین کاری نداشتم..ن تا وقتی ک میدونستم زنده ای..و امیدی بود برا پیدا کردنت..

𝐌𝐲 𝐏𝐢𝐧𝐤 𝐜𝐡𝐨𝐜𝐨𝐥𝐚𝐭𝐞'Where stories live. Discover now