24
داد زدم:
+هیون..ولش کن..
وایستادم و نفس نفس زدم.
بلاخره هیون گیرش انداخت و شروع کرد ب مشت و لگد.
خودمو با نفس نفس رسوندم بهشون و با صدای آرومی گفتم:+هیون..ولش..کن..
_خفه شوووووو..این عوضی باید بمیره..توعه شلغم چطور جرئت کردی با توت فرنگی من همچین کاری کنی لعنتی؟
×من پشیمونم هیون.. لطفا ببخش منو..
_خفه شوووو..یک کلمه دیگ بگی دوندوناتو خورد میکنم..
پشت سرهم مشت میزد ب صورتش.
داد کشیدم:+ولش کن توروخدا.. کشتیش..کشتیش هیون..
_نزدیک بشی میکشمت توت فرنگی..دخالت نکن تو کارم..
با ترس عقب رفتم و ترجیح دادم اون صحنه ک با خون چانگبین پر شده بود رو نبینم.
تمام مدت صدای داد هیونجین میومد و مو ب تنم سیخ میشد._فلیکس..زنگ بزن ب چان..بگو بیاد اینجا.. بگو تنها نیاد..چند تا بادیگارد بیاره با خودش..
+ب..باشه..
سریع شماره چان رو گرفتم.
×بله؟
+سلام چان..عام..چیزه..
هیونجین چشم غره رفت و گفت:
_بده خودم حرف بزنم!
گوشیو دادم بهش و ب چانگبین نگاه کردم.
_گمشو بیا اینجا..تنها نیای..فعلا
گوشیو قطع کرد و دستی توی موهاش کشید.
چان خیلی سریع خودشو رسوند و هیونجین بهشون گفت چانگبین رو با خودشون ببرن._ببخشید..میتونیم برگردیم رستوران..
+ن..نمیخواد..برگردیم!
_توت فرنگی من متاسفم..ناراحت نباش باشه؟
+ناراحت نیستم هیون..فقط دلم میخواد تو بغلت دراز بکشم..
_باشه کوچولو..سوار شو برگردیم هتل!
................
"هیونجین"
گازی از گردنش گرفتم و ناله ای کرد.
_فاعک..
پاهاشو دور کمرم حلقه کرد و دستاشو دور گردنم.
محکم پوست گردنشو مکیدم و سمت تخت رفتم.
انداختمش رو تخت و از توی خریدا لباس خواب مشکی رو در اوردم.
لباساشو در اوردم و اون لباس خواب مشکی رو تنش کردم._واو..خیلی بهت میاد..حسابی هات شدی..
+فاعک..بزار ببینم خودمو..
رفت جلوی آینه قدی و گفت:
+واو..این..زیادی..سکسیه
از پشت بغلش کردم و توی گوشش هومی کشیدم.
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝐌𝐲 𝐏𝐢𝐧𝐤 𝐜𝐡𝐨𝐜𝐨𝐥𝐚𝐭𝐞'
Fanfic[𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝] [𝐂𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐇𝐲𝐮𝐧𝐥𝐢𝐱] [𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐒𝐦𝐮𝐭_𝐒𝐜𝐡𝐨𝐨𝐥 𝐋𝐢𝐟𝐞_𝐃𝐚𝐝𝐝𝐲 𝐁𝐚𝐛𝐲?] _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ [اون خود دردسر بود... و من درگیر ی دردسر بزرگ شدم به اسم "عشق" ! ]