CH5-I Think You Are Handsome!

762 198 175
                                    

آخر هفته شده بود. چند روز پیش سهون باهاش تماس گرفته بود و برای امروز عصر باهاش قرار گذاشته بود تا با شیوون برای شام برن بیرون.

بکهیون روی مبل نشسته بود و به دوستش که در حال آماده شدن برای قرار شامش بود نگاه میکرد.

-" من فکر میکنم تو هنوز به شیوون علاقه داری!"

کیونگسو همونطور که دوباره لباسش رو عوض میکرد پرسید "و چرا اینطوری فکر میکنی؟"

-"چون هر آدم دیگه ای جای تو بود از اون متنفر میشد. اما تو هنوزم بهش اهمیت میدی و وقتی به کمک احتیاج داره تنهاش نمیذاری"

کیونگسو شونه هاش رو بالا انداخت و گفت "فکر کنم باید بهت یادآوری کنم که ما قبل از اینکه دوست پسر هم باشیم صمیمی ترین دوستای هم بودیم...ما برای مدت خیلی طولانی با هم دوست بودیم و من نمیتونم همینطوری ولش کنم. هنوز به عنوان یه دوست بهش علاقه دارم"

بکهیون با پوزخند گفت "مطمئنی فقط به عنوان یه دوست بهش علاقه داری؟"

کیونگسو چشم هاش رو چرخوند و گفت "میشه اینقد حرف نزنی و پاهات رو هم از روی مبل من برداری؟"

-"اما پاهای من تمیزن"

-"برام مهم نیست فقط از روی مبل برشون دار"

بکهیون بدون توجه به حرف کیونگسو با هیجان گفت "میگم فکر کنم مامان و باباشون خیلی خوش قیافه باشن! منظورم اینه که اونا دوتا پسر دارن که هردوشون مدلن. هردوتاشون خیلی قدبلند و سکسی ان و به طور غیرقابل باوری هم خوش قیافه ان!"

کیونگسو با خنده گفت "پدرشون قدش کوتاهه و مادرشون از پدرشون هم کوتاهتره!"

-"چی؟"

-"قیافه هردوشون هم خیلی معمولیه اما خیلی خیلی مهربونن!"

بکهیون اخم کوچیکی کرد و گفت "خوب...این واقعا عجیب بود"

کیونگسو فقط سرش رو به نشونه تایید تکون داد و نگاه آخری به تیپش توی آیینه انداخت. بالاخره تصمیم گرفته بود پیراهن آبی تیره اش رو بپوشه که دوتا دکمه بالاییش رو باز گذاشته بود و شلوار لی مشکی تنگی که چند وقت پیش با سلیقه بکهیون خریده بود و خودش خوب میدونست که پاهای خوش فرمش رو به خوبی نشون میده.

بکهیون با طعنه گفت "توی لعنتی زیادی امشب سکسی شدی! اعتراف کن که هنوزم شیوون رو میخوای!"

کیونگسو با کلافگی آهی کشید "فقط خفه شو بک!"

هردوشون با هم از خونه کیونگسو بیرون رفتن. کیونگسو اول بکهیون رو به خونه خودش رسوند و بعد به طرف رستوران محل قرارش رفت. طبق معمول زودتر از ساعتی که قرار گذاشته بودن رسیده بود و با راهنمایی پیشخدمت وارد اتاق خصوصی ای که سهون رزرو کرده بود شد. اون رستوران واقعا لوکس بود و کیونگسو خودش رو با بررسی مبلمان و طراحی شیک اتاق مشغول کرد.

Before We DisappearWhere stories live. Discover now