بکهیون و چانیول تو یه دکه خیابونی داشتن با هم سوجو میخوردن، بعد از چند دقیقه کیونگسو رو دیدن که به همراه شیوون به طرفشون میاد. بکهیون با پوزخند به دوستش خیره شد و نگاهی به تیپش انداخت. کیونگسو چشم غره ای بهش رفت و گفت "چیه؟ میشه اینجوری بهم نگاه نکنی؟!"
شیوون لبخند کوچیکی زد و گفت "سلام بچه ها، راستش من رفته بودم آپارتمان کیونگسو که بهش سر بزنم اما اون گفت با شماها اینجا قرار داره برای همین منم خودم رو دعوت کردم که بیام پیشتون!"
چانیول براش تو یه لیوان سوجو ریخت و گفت "خوش اومدی هیونگ، کار خوبی کردی اومدی"
همگی دور میز نشستن و مشغول نوشیدن و حرف زدن شدن. آخر شب شده بود و شیوون دیگه کاملا مست بود برای همین کیونگسو تصمیم گرفت اون رو تا آپارتمانش برسونه. بعد از خداحافظی با بکهیون و چانیول، شیوون رو توی ماشین نشوند و به طرف خونه اش راه افتاد. مسیر تا اونجا بدون هیچ مشکلی طی شد اما وقتی جلوی خونه شیوون نگه داشت تازه متوجه شد که شیوون کلیدش رو همراهش نداره. چند بار زنگ خونه رو زد اما هیچ کس در رو باز نکرد انگار سهون هم از خونه بیرون رفته بود.
گوشی تلفنش رو بیرون آورد و شماره سهون رو گرفت اما اون حتی تلفنش رو هم جواب نداد. به سختی شیوون رو نگه داشته بود که تعادلش رو از دست نده و داشت فکر میکرد که حالا باید چیکار کنه که با دیدن جونگین در حالی که داره سهون مست رو دنبال خودش میکشه و به طرفش میاد چشم هاش از تعجب گرد شد. جونگین با دیدنش آروم خندید و گفت "مثل اینکه این دوتا برادر احمق عادت های دردسرسازشون هم شبیه همه!"
کیونگسو بدون اینکه چیزی بگه کنار رفت تا جونگین با کارت سهون در آپارتمان رو باز کنه و بعد از اونها به همراه شیوون وارد خونه شد. جونگین سهون رو به طرف راه پله ها کشید تا به اتاقش ببرتش و کیونگسو با شنیدن فحش هایی که جونگین زیر لب به خاطر سنگینی سهون بهش میداد آروم خندید.
اون هم شیوون رو به سختی از پله ها بالا برد و با رسیدن به اتاقش پسر بلندتر رو روی تخت انداخت، کفش هاش رو از پاهاش درآورد و پتوش رو کشید روش. نگاهش رو توی اتاق چرخوند که توجهش به عکس های روی آیینه جلب شد. جلوی آیینه ایستاد و با اخم ریزی به عکس ها نگاه کرد. از ده تا عکسی که دور آیینه چسبونده شده بود، پنج تاش عکس های خودش بودن که یا با شیوون گرفته بود یا عکس تکی از خودش بودن.
هنوز ذهنش درگیر عکس ها بود که متوجه سایه ای توی راهرو شد. در اتاق رو کامل باز کرد و وقتی وارد راهرو شد دید جونگین اونجا کنار در ایستاده. با گره خوردن نگاهاشون به هم جونگین پرسید "داشتی عکس های خودت رو میدیدی؟"
![](https://img.wattpad.com/cover/240116432-288-k491877.jpg)
YOU ARE READING
Before We Disappear
Fanfictionکیونگسو یه آرایشگر محبوبه و تو سالن معروف XO کار میکنه که همه مشتری هاشون سلبریتی ها هستن. و یکی از مشتری هاشون مدل معروف و جذاب، کیم جونگینه... برخورد اول اونا اصلا جالب نبود...اونا از هم متنفر بودن و به نظر میرسید که جونگین از بازی دادن و اذیت کرد...