CH20- Stupid Jealousy and Pride

670 142 225
                                    

سلام عزیزای دلم امیدوارم حالتون خوب باشه😍😍

کار خاصی نداشتم باهاتون😁😁😁

فقط چندتا نفس عمیق بکشین بعد شروع کنین به خوندن🤣🤣🤣🤣

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

کیونگسو داشت صبحانه میخورد که جونگین از اتاق خواب بیرون اومد و در حالیکه خمیازه میکشید به طرفش اومد و روی صندلی کنارش نشست. جونگین نگاهی به پسر کنارش انداخت. از موهای نم دارش و لباس های مرتبش متوجه شد که همین یکم پیش دوش گرفته. ضربه آرومی به بازوش زد و گفت "هی! چرا منو بیدار نکردی؟چرا داری تنهایی صبحانه میخوری؟"

کیونگسو همونطور که گوشیش رو چک میکرد و آروم آروم از قهوه اش میخورد جواب داد "ببخشید اما یادم نمیاد که باهات ازدواج کرده باشم یا حتی دوست پسرت باشم که بخوام صبر کنم با تو صبحانه ام رو بخورم!"

جونگین چند لحظه با لب های آویزون بهش نگاه کرد و بعد لیوان قهوه رو از تو دست کیونگسو بیرون کشید و بدون اینکه چیزی بگه به طرف اتاق خواب رفت و بقیه قهوه تو لیوان رو سر کشید.

کیونگسو پشت سرش با عصبانیت گفت "هی! اون قهوه من بود!"

جونگین توجهی بهش نکرد. لباس هایی که شب قبل تنش بود رو خیلی سریع پوشید و به آشپزخونه برگشت. لیوان خالی قهوه رو روی میز گذاشت و به طرف در خروجی رفت. کیونگسو پرسید "کجا داری میری؟"

جونگین چند لحظه جلوی در متوقف شد و بعد به طرفش چرخید و گفت "به تو ربطی نداره...میدونی...یادم نمیاد باهات ازدواج کرده باشم یا حتی دوست پسرت باشم که بخوام بهت جواب پس بدم!" و بعد بدون خداحافظی بیرون رفت و در رو پشت سرش بست. کیونگسو سرش رو تکون داد، آهی کشید و گفت "بچه احمق!"

لیوان قهوه اش رو از روی میز برداشت تا ازش بخوره که متوجه شد جونگین همه اش رو خورده، در حالی که با خودش آروم غرغر میکرد لیوان رو توی سینک گذاشت و به اتاقش رفت تا وسایلش رو برداره و زودتر به محل کارش بره.

شیفت اون روزش خیلی سریع و بدون دردسر گذشت. بعد از تموم شدن ساعت کاریشون با بکهیون به کلاب همیشگیشون رفتن تا چانیول و شیوون رو ببینن. مشغول حرف زدن و خندیدن با اون دو نفر بودن که کمی بعد سهون و تائو و جونگین هم رسیدن.

جونگین با دیدن کیونگسو که کنار شیوون نشسته بود و مشغول حرف زدن بود چشم غره ای بهش رفت اما پسر کوتاهتر ترجیح داد توجهی بهش نکنه. جونگین کنارش نشست و با طعنه گفت "سلام بیبی!". کیونگسو با شنیدن اون کلمه با چشمای گرد شده به طرف جونگین برگشت. باورش نمیشد جلوی بقیه اونطوری صداش کرده.

Before We DisappearWhere stories live. Discover now