CH4-Curiosity

775 205 182
                                    

یه هفته از آخرین باری که کیونگسو جونگین رو دیده بود میگذشت و واقعا خوشحال بود که مجبور نبود با اون پسر سر و کله بزنه. واقعا هفته خوبی داشت و حتی آخر هفته هم فرصت کرده بود تا به اولسان بره و به خانواده اش سر بزنه. حالا هم داشت توی وقت نهارش تو اتاق استراحت با یوری حرف میزد که سوهو وارد اتاق شد و رو به کیونگسو گفت "کیونگسو باید الان به استودیو عکاسی "جی.کی" بری و به مدل هاشون تو آماده شدن کمک کنی. مثل اینکه امروز سرشون شلوغه و نیرو کم دارن"

کیونگسو اخم ریزی کرد "و چرا من باید برم؟"

سوهو جواب داد "خوب از نتایج معروف شدنته! خودشون درخواست دادن که حتما تو بری"

-"اما تو میدونی که من خوشم نمیاد بیرون از سالن کار کنم!"

-"آره میدونم اما امروز چاره ای نیست. نمیتونم درخواستشون رو رد کنم"

کیونگسو با ناراحتی وسایلش رو جمع کرد و به سرعت خودش رو به استودیوی عکاسی رسوند. ترجیح میداد حالا که مجبوره به اونجا بره زودتر برسه تا بتونه زودتر هم کارش رو تموم کنه و برگرده. وقتی رسید، استودیو کاملا شلوغ بود و عکاس ها و مدل ها و گریمورها مدام تو رفت و آمد بودند. خانمی با دیدنش به طرفش اومد و گفت "سلام، شما دو کیونگسو هستین؟"

-"بله"

-"خوبه پس لطفا دنبال من بیاین، ما منتظرتون بودیم"

کیونگسو به دنبال اون خانم به پشت صحنه رفت. اتاقی که پر از لباس های مختلف بود و دیوارهاش با آینه پوشیده شده بود. بعضی مدل ها کارشون تموم شده بود و داشتن اونجا استراحت میکردن و بعضی دیگه هم تازه داشتن موهاشون رو درست میکردن تا برای عکاسی برن.

کیف مشکیش رو محکم تو دستش نگه داشت و نگاهی به اطراف اتاق انداخت. واقعا از دیدن اونجا تحت تاثیر قرار گرفته بود اما با ضربه آرومی که به شونه اش خورد از فکر بیرون اومد و وقتی به عقب چرخید با جونگین چشم تو چشم شد. 

پسر بلندتر با لبخند گفت "سلام!"

کیونگسو آهی کشید و بدون اینکه به جونگین توجهی کنه دوباره مشغول بررسی اطرافش شد و با پیدا کردن خانمی که به اینجا آورده بودش به سرعت به طرفش رفت تا هم از جونگین فرار کنه هم زودتر بفهمه باید برای انجام کارش کجا بره.

خطاب به زن گفت "ببخشید میشه بگید من به کی باید کمک بکنم؟"

زن به پشت سر کیونگسو اشاره کرد و گفت "کیم جونگین شی گفتن اجازه نمیدن کسی به جز شما روی موهاشون کار بکنه برای همین ازتون خواستیم بیاین. ایشون اونجا پشت سرتون هستن و اگه میشه سریعتر کارتون رو شروع کنین چون واقعا عجله داریم!" و بعد از تعظیم کوتاهی از اتاق بیرون رفت.

Before We DisappearWhere stories live. Discover now