کیونگسو در رو باز کرد اما قبل از اینکه بتونه حرفی بزنه یا واکنشی نشون بده جونگین هلش داد عقب و وارد خونه شد و تنها چیزی که فهمید این بود که لحظه بعد به شدت به دیوار پشت سرش کوبیده شده بود و دست های جونگین با فشار دور گلوش پیچیده بودن و راه نفسش رو بند میاوردن. کیونگسو با چشم هایی که از شوک گرد شده بود به پسر عصبانی روبروش نگاه کرد.
جونگین با صدای بلندی با عصبانیت سرش داد زد "توی لعنتی دیشب با شیوون خوابیدی؟"
کیونگسو تا حالا جونگین رو اینجوری ندیده بود. نگاه توی چشم هاش واقعا ترسناک بود و کیونگسو احساس میکرد قلبش از شدت استرس هر لحظه ممکنه از سینه اش بزنه بیرون. با شنیدن سوال جونگین هین آرومی کشید و با صدای لرزونی به سختی گفت "چ-چی؟ م-من...نه!"
فشار دستای جونگین دور گردنش بیشتر شد و واقعا دیگه نفسش داشت بند میومد. پسر بلندتر تکونش داد و از بین دندون هاش که از عصبانیت به هم چفت شده بودن غرید "حرف بزن کیونگسو! راستش رو بگو چه غلطی کردی؟!"
کیونگسو چشم هاش رو روی هم فشار داد و با نا امیدی کمی تقلا کرد تا شاید بتونه دستای جونگین رو باز کنه تا نفس بکشه اما فایده ای نداشت. با صدایی که به زور بیرون میومد گفت "گفتم نه! من...هیچ کاری...نکردم!"
همون چندتا کلمه رو هم به زور گفت، حتی دیگه نفس هم نمیتونست بکشه. فشار دستای جونگین از قبل هم بیشتر شده بود، انگار واقعا داشت خفه اش میکرد. با ترس سرش رو بالا آورد و به جونگین نگاه کرد. پسر بلندتر با اخم غلیظی بهش خیره بود و کیونگسو نمیدونست چی داره تو ذهنش میگذره.
جونگین به چشم های درشتش که با ترس نگاهش میکردن خیره شد. احساس میکرد هر لحظه ممکنه رگای مغزش از عصبانیت پاره بشن. تا وقتی برسه اینجا از تصویرایی که توی ذهنش از بودن شیوون با کیونگسو ساخته بود دیوونه شده بود. در حالیکه از عصبانیت نفس نفس میزد با صدای بلندی گفت "تو یه عوضی آشغالی کیونگسو!"
بالاخره دستاش رو از دور گردن کیونگسو باز کرد و یکم عقب رفت اما هنوزم با عصبانیت به پسر جلوش خیره بود.
به محض باز شدن دستای جونگین از دور گردنش روی زمین افتاد و به شدت شروع به سرفه کرد. دست هاش رو روی گردنش میکشید و سعی میکرد بین سرفه هاش دوباره نفس بکشه.
جونگین نگاهش رو به پسری که روی زمین زانو زده بود داد و با لحنی که هنوز به شدت عصبانی بود پرسید "پس چرا بکهیون گفت شما دوباره با هم قرار میذارین و با هم خوابیدین؟...حرف بزن!"
کیونگسو در حالی که هنوز داشت گردن دردناکش رو ماساژ میداد با صدای لرزونی گفت "تو بودی...فقط ...تو بودی...ب-بکهیون...اشتباهی فکر کرد با شیوون بودم و...م-منم دلیلی ندیدم راستش رو بهش بگم!"

YOU ARE READING
Before We Disappear
Fanfictionکیونگسو یه آرایشگر محبوبه و تو سالن معروف XO کار میکنه که همه مشتری هاشون سلبریتی ها هستن. و یکی از مشتری هاشون مدل معروف و جذاب، کیم جونگینه... برخورد اول اونا اصلا جالب نبود...اونا از هم متنفر بودن و به نظر میرسید که جونگین از بازی دادن و اذیت کرد...