CH17- I Want to Be Your Only One

750 155 60
                                    

سلام عزیزای دلم
خواستم بگم که این قسمت کلا همش اسماته پس اگه سنتون کمه یا خوندنش اذیتتون میکنه میتونین کلا این قسمت رو نخونین و منتظر قسمت بعدی باشین😊

❤❤❤❤❤❤

لحظه ای که وارد اتاق خواب شدن جونگین شروع به باز کردن دکمه های لباس کیونگسو کرد و در همون حین بوسه های ریزی روی خط فکش میذاشت. بعد از چند لحظه کمی ازش فاصله گرفت تا پیراهن کیونگسو رو در بیاره و بقیه لباس هاش هم بلافاصله به پیرهنش روی زمین اضافه شدند.

جونگین همونطور که مشغول در آوردن لباس های خودش شد با لحنی دستوری گفت "برو روی تخت!"

وقتی کیونگسو روی تخت دراز کشید جونگین روش خیمه زد و پاهاش رو دو طرف بدنش قرار داد. دستاش رو کنار سرش گذاشت و برای چند لحظه به چشم هاش خیره شد. کیونگسو احساس میکرد هر لحظه زیر اون نگاه عجیب جونگین ممکنه ذوب بشه. پسر بلندتر بالاخره خم شد و روی لب هاش گفت "نمیدونی چقدر منتظر این لحظه بودم" لب هاش رو آروم و با ملایمت بوسید "خیلی میخوامت"

جونگین خودش رو عقب کشید، پاهای کیونگسو رو باز کرد و بینشون نشست. پاهاش روبه طرف سینه اش بالا داد، با یه دستش همونجا نگهشون داشت و شروع به گذاشتن بوسه های آرومی روی قسمت داخلی رونش کرد. با هر بوسه اش پایین تر میرفت و همزمان با انگشت های دست آزادش با ورودیش بازی میکرد و باعث میشد ناله های آرومی از بین لبای پسر زیرش بیرون بیاد. بعد از چند لحظه زبونش رو جایگزین انگشت هاش کرد و کیونگسو از حس زبون جونگین روی ورودیش ناله بلندی کرد. دستاش رو پایین برد، بین موهای جونگین فرو کرد و با هر حرکت زبونش بیشتر موهاش رو میکشید تا شاید بتونه هیجانش رو یه جوری تخلیه کنه. 

جونگین از واکنش کیونگسو خنده آرومی کرد. بالاخره تصمیم گرفت دست از اذیت کردنش برداره. دوباره لب هاش رو روی رونش گذاشت و شروع به بوسیدن و گاز گرفتن اون پاهای خوش فرم کرد. کیونگسو هر لحظه بیقرار تر میشد. سعی کرد جونگین رو از پاهاش فاصله بده اما فایده ای نداشت. با بیقراری گفت "خواهش میکنم...بسه دیگه" 

بالاخره بعد از اینکه احساس کرد به اندازه کافی از خودش روی پاهاش اثر گذاشته، خودش رو راضی کرد که فعلا دست از سرشون برداره. پاهاش رو ول کرد تا دوباره روی تخت بیفتن، پوست سفیدش هنوز قسمت های دست نخورده دیگه ای هم برای بوسیدن و مارک کردن داشت. لب هاش به هر جا میرسیدن با بیقراری یه ردی از خودشون به جا میذاشتن. با رسیدن به قفسه سینه اش یکی از نیپل هاش رو بین لباش کشید، زبونش رو روش میچرخوند و میمکیدش. دست های کیونگسو دوباره راهشون رو بین موهای جونگین پیدا کرده بودن و قفسه سینه اش به خاطر تمام حس هایی که تو اون لحظه داشت به شدت بالا و پایین میشد. کیونگسو دیگه بیشتر از این طاقت نداشت. جونگین رو بالا کشید تا بتونه دوباره ببوستش، باید دوباره طعم لب هاش رو میچشید، پاهاش رو دور کمر پسر بلندتر حلقه کرد تا اون رو به خودش نزدیک تر کنه و با اشتیاق مشغول بوسیدنش شد. بالاخره یکم ازش فاصله گرفت تا هردوشون بتونن نفس بکشن اما با دیدن حالت صورت جونگین خنده آرومی کرد. قیافه اش مثل بچه ای شده بود که یکی خوراکی مورد علاقه ا ش رو ازش گرفته و قبل از اینکه بتونه واقعا ازش فاصله بگیره، جونگین صورتش رو جلو برد و دوباره لب های کیونگسو رو بین لب هاش کشید و این بار بوسه خشنی رو شروع کرد. بالاخره بعد از چند دقیقه با حس ضربه های کم جون کیونگسو به سینه اش با بی میلی لب هاش رو رها کرد و گذاشت که نفس بکشه.

Before We DisappearWhere stories live. Discover now