19. Safe place

2.9K 865 80
                                    

درحالی که با استرس قدم میزد برای چندمین بار به ساعت نگاه کرد و نفس صدا داری کشید. این پونزدهمین قرارشون بود و بعد از اون کیونگسو جوابش رو میداد. از فکر اینکه جواب پسر بزرگتر منفی باشه اونقدر وحشت داشت که حاضر بود همونجا داوطلبانه توی دریاچه تمساحا بپره. درسته تمساحا؛ کیونگسو به عنوان محل پونزدهمین قرار باغ وحشو انتخاب کرده بود. به نظر جونگین اون پسر سلیقه خیلی عجیبی داشت اما این فقط باعث میشد بیشتر جذبش بشه.

کم کم وقتی پاهاش از مضطرب قدم زدن جلوی در باغ وحش داشتن خسته میشدن، دستی روی شونه اش نشست و وقتی به عقب برگشت تونست کیونگسو رو با دوتا آبنبات چوبی بزرگ به شکل سر خرس توی دستاش ببینه. متعجب به آبنبات چوبیای توی دست پسر نگاه کرد و قبل از اینکه چیزی بپرسه کیونگسو توضیح داد:(( داشتم میومدم سر راهم یه ماشین بامزه دیدم که آبنبات میفروخت. فکر کردم شاید خوشحال بشی اگه بخرمشون. یادمه که گفتی خرسا حیوونای مورد علاقتن.))

جونگین بدون اینکه چیزی بگه یکی از آبنباتا رو از کیونگسو گرفت و سعی کرد لبخند ذوق زده اش رو پنهان کنه اما خیلی توی اینکار موفق نشد و گوشه های بالا رفته لباش و چشمای خوشحالش تمام احساساتش رو به پسر بزرگتر نشون داد. کیونگسو بی صدا خندید و بی مقدمه دستش رو دور بازوی جونگین حلقه کرد.

_ قرار نیست که تا شب همینجا جلوی در بمونیم؟

درحالی که پسر کوچیکتر رو به سمت در ورودی میکشید پرسید و حلقه دستش رو دور بازوی عضلانی جونگین تنگ تر کرد. به نظر خودش خیلی خجالت آور بود اما بعد از اولین باری که اتفاقی بازوی جونگینو لمس کرده بود یه جورایی دوست داشت دائم بازوش رو توی دستش بگیره و عضلاتش رو زیر انگشتاش حس کنه.

_ می خوای برات بازش کنم؟

با صدای جونگین به خودش اومد و متوجه شد وقتی توی فکر بوده ناخودآگاه مشغول کندن پلاستیک دور آبنبات با دندونش شده. لبخند خجالت زده ای از حواس پرتیش روی لباش نقش بست و دستش رو از دور بازوی جونگین برداشت تا پلاستیک دور آبنبات رو کامل باز کنه.

_ آه، خ..خب نه. خودم بازش...

_" بدش به من."

جونگین حرفش رو قطع کرد و بدون اینکه بهش اجازه واکنشی رو بده آبنبات رو به آرومی از دست کیونگسو بیرون کشید و بازوی خودش رو جلوی پسر بزرگتر گرفت.

_ دستتو برگردون جایی که بود.

چشمکی به چهره بهت زده و کمی قرمز کیونگسو زد و وقتی اون با تردید دوباره دستش رو دور بازوش حلقه کرد، لبخند زد و پلاستیک دور آبنباتو کند.

_ قبلا هیچ وقت دستمو نگرفته بودی هیونگ. نمی دونم چون قراره آخره میخوای یه جوری رفتار کنی که وقتی ردم کردی کمتر ناراحت بشم یا باید با رفتارات امیدوار بشم که میخوای پیشنهادمو قبول کنی. به هرحال تا آخرش صبر میکنم و چیزی نمیپرسم.

Alien🌠 [Chanbaek]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora