🥞chapter 2 : second station

2.3K 727 180
                                    

می سان درحالی که نی توی لیوان شیرتوت فرنگیش رو مک میزد، لبه‌ی پنجره آشپزخونه ایستاده بود و منتظر دیدن ماشین بکهیون به خیابون نگاه می کرد و قطره های بارونی که به پنجره می‌خوردن رو می‌شمرد.

بک قول داده بود زود برگرده اما حالا می سان احساس می کرد از زمان رفتن پاپاش انقدر گذشته که ممکنه توی این مدت خودش چند سانت قد کشیده باشه.

" ددی، من بژرگ بشم، پاپا باژم منو می‌شناخت؟"

بدون اینکه نگاهش رو از پنجره بگیره پرسید و متفکرانه اخم کرد. چانیول که پشت میز نشسته بود و برای سوپ‌ناهار قارچ خرد می کرد، از فعل اشتباهی که پسر کوچولوش به کار برد، بی صدا خندید و جواب داد:(( آره عزیزم. پاپا همیشه تو رو می‌شناسه.))

می سان با راحت شدن خیالش از اینکه حتی اگه بزرگ تر هم شده باشه قرار نیست بکهیون فراموشش کنه، دوباره صورت کوچولوش رو به شیشه پنجره چسبوند و انتظار دیدن ماشین بک رو کشید. شب پیش بکهیون بهش قول داده بود بعدازظهر باهم چادر سرخ‌پوستیش رو ، توی حیاط پشتی درست کنن و دلیل بی صبریش برای رسیدن بک به همین موضوع بر می‌گشت.

وقتی پاکت شیرش خالی شد و بکهیون هنوز نرسیده بود، لب پایینش رو آویزون کرد و بی خیال انتظار کشیدن کنار پنجره، به کمک چهارپایه خودش رو روی زمین رسوند. چان حالا داشت مواد سوپ رو توی قابلمه مخلوط میکرد و همزمان آهنگ مورد علاقه اش رو زیر لب می‌خوند.

" ددی دلم گشنه شده. داله شِدا میده."

می‌سان به چانیول تکیه داد و همونطور که لباسش رو بالا داده بود تا چک کنه قرار نیست اتفاقی برای شکم نرم و کوچولوش به خاطر اون صداهای عجیب بیفته گفت. چانیول هویج های خورد شده رو توی قابلمه ریخت و بعد از تنظیم شعله‌اش، جلوی پسرش زانو زد.

" یه کم فرنی هویج توی یخچال داریم. می‌خوای برات گرمش کنم؟"

ابروهای می سان توی هم گره خوردن و با اخم اعتراض کرد:(( نه! لاژو می‌خوام.))

" متاسفم. لاژو نداریم سان شاین. "

چانیول از اسم اختراعی می سان برای لازانیا استفاده کرد و ضربه آرومی با انگشتش به نوک بینی ریز پسرش زد. می دونست می‌سان واقعا گشنه‌اش نیست و احتمالا فرآیند هایی که توی شکمش درحال رخ دادنن تاثیر خوردن بیش از حد تمشکه. در نتیجه اون لحظه صلاح نمی‌دید می سان چیزی غیر از فرنی بخوره.

خوشبختانه قبل از اینکه اون کوچولوی لجباز ناراحتیش به خاطر برنگشتن پاپاش رو هم با گرسنگی و دل‌دردش مخلوط کنه و تا مرز سر درد گرفتن به چانیول غر بزنه، صدای توقف ماشین بک توی حیاط گوشای تیزش رو به کار انداخت و در عرض یک ثانیه اخم روی ابروهاش محو شد و به سمت در حیاط دویید.

Alien🌠 [Chanbaek]Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum