🥞 chapter 2 : Twentieth station

1.8K 636 327
                                    

توی خونه‌ی بیون‌ها حتی یه گوشه‌ی ساکت پیدا نمی‌شد. خانم بیون، چانیول و مادر جونگین که از بیست دقیقه پیش به دلایل نامعلومی که فقط خودش ازش خبر داشت، به اونجا اومده بود، توی آشپزخونه کوکی می‌پختن و آقای بیون و کیونگسو یه فیلم اکشن رو با صدای بلند می‌دیدن.

خانواده‌ی بکهیون نمی‌خواستن پسرشون مدام اتفاقات توی دادگاه رو با خودش مرور کنه و به نظرشون همین که دادگاه خوب پیش رفته بود کفایت می‌کرد. برای همین سعی داشتن حواسش رو با چیزای مورد علاقه‌اش پرت کنن تا ذهنش درگیر افکار سرد و خاکستری نشه. و  رئیس این گروه" شاد کردن بکهیون" پارک می‌سان و دستیار وفادارش کیم جونگین بودن.

اون دو نفر به بهونه‌ی اینکه بکهیون توی بازی نید فور اسپید از بقیه خیلی ماهر تره مجبورش کرده بودن باهاشون جلوی پلی‌استیشن بشینه و تا اون لحظه دو دور بازی کرده بودن و داشتن برای دور سوم به بکهیون اصرار می‌کردن تنهاشون نذاره. اما بکهیون دیگه نمی‌تونست اونهمه صدا رو تحمل کنه برای همین با وجود خواهش مظلومانه‌ی می‌سان، از جلوی تلویزیون بلند شد و به بهونه‌ی اینکه تشنشه به آشپزخونه پناه برد. جایی که منبع آرامشش اونجا داشت به بقیه یاد می‌داد چطور کوکی‌هارو شبیه گوزن شکل بدن.

"خب خانما! حالا باید با دقت گردنش رو درست کنید ولی مواظب باشید خیلی نازک بمونه وگرنه بعد از پخت دفرمه میشه."

بکهیون چندثانیه توی ورودی آشپزخونه ایستاد و تکیه داده به دیوار، با لبخند مرد خلاق و کیوتش رو نگاه کرد. جوری که چانیول با وجود قدبلند و جثه‌ی بزرگش خودش رو به زحمت بین خانم‌های ریز جثه‌ی دو طرفش جا داده بود و با دقت و اخم بامزه‌ای بین ابروهاش روی سینی مواد کوکی رو شکل می‌داد، به نظر بک خیلی شیرین بود. حتی شاید شیرین‌تر از اونی که قلبش بتونه تحملش کنه. هنوز گاهی احساس می‌کرد وجود چانیول توی زندگیش یه خوابه.

" چانیول‌شی خیلی هنرمنده. بهت حسودیم شد بکهیون."

خانم کیم وقتی سرش رو بلند کرد و نگاهش به بکهیون افتاد گفت و بعد با صدای بامزه‌ای خندید. بکهیون برای لحظه‌ای با خودش فکر کرد چرا تا اون لحظه متوجه نشده جونگین دقیقا مثل مامانش می‌خنده.

" آره توی خونه اکثر اوقات اون غذا می‌پزه. عاشق هرکاریه که با دستاش بتونه انجام بده."

بکهیون با لحن مودبانه‌ای رو به خانم کیم گفت و بعد نگاه منظورداری به چانیول انداخت و بهش چشمک زد. خوشبختانه به جز چانیول هیچکس متوجه منظور اصلی بک از جمله‌ی آخرش نشد. خانم کیم و بیون دوباره مشغول کوکی‌ها شدن و در همون حین درباره‌ی زنی که جدیدا وارد کلاس یوگا‌ی هفتگیشون شده و خیلی مغرور و عجیبه حرف زدن. چانیول وقتی مطمئن شد اونا نحوه‌ی شکل دادن کوکی‌هارو یاد گرفتن، خودش رو از بینشون بیرون کشید و بعد از شستن دستاش بکهیون رو با خودش از آشپزخونه بیرون برد.

Alien🌠 [Chanbaek]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora