part10

744 147 150
                                    

هشدار +15
بچها یسری توصیفات جنسی هست که لطف میکنید اگه سنتون کمه نمیخونید.

بعد از اینکه جلسه با موفقیت تموم شد؛
تهیونگ راهش رو به سمت دفترخودش پیش گرفت و قطعا میشد خوشحالی رو توی چهره ش خوند.
اما اون خوشحالی هم زیاد طولانی نبود و لبخندش با شنیدن صدای نامجون محو شد:
"تهیونگ.صبرکن"

تهیونگ اما با بی میلی جواب داد:
"چیزی میخوای هیونگ؟"

"هیونگ؟میفهمم..هه
میدونی چیه تهیونگ؟! بعضی وقتا تعجب میکنم از اینکه توی خلوت منو هیونگ صدا میزنی اما جلوی جمع حتی ذره ای ادب نسبت بمن نداری"

"چون برعکس تو؛ من کسی نیستم که دعوا رو شروع میکنه"

"درسته اما تو میدونی من چرا اینکارو میکنم.
چیزی که متعلق به منه کنارتوعه"

"هیچ چیز هیچوقت مال تو نبوده هیونگ.
تو فقط یه شانس داشتی که اونم از دست دادی"
و با اخمی بیشتر از قبل ادامه داد:
"و من فقط به دلیل احترامی که برای حرف پدرت و هوبی هیونگ قائلم الان دارم مودبانه باهات رفتار میکنم"

"بهرحال تهیونگ...تو در حد فاک خوش شانسی که کسی مثل جین کنارته و هرشب تختت رو گرم میکنه"

تهیونگ سعی کرد خونسرد باشه و عکسالعملی نشون نده چون میدونست نامجون فقط میخواد رو اعصابش بره
سمت راهرو قدم برداشت اما با جمله بعدی نامجون قدم هاش خشک شد

"حدس میزنم توی تخت مثل یه هرزه خوبه!
جوری که یک نفر براش کمه!
بهرحال هروقت نخاستیش میتونی بفرستیش پیش من...مطمئن میشم باهاش خوب رفتار کنم"

به محض تموم شدن جمله ش؛ مشت تهیونگ بود که توی صورتش نشست و خون از گوشه لب زخم شدش روی کت گرون قیمتش ریخت.

و قبل از اینکه بتونه از شوک ضربه بیرون بیاد دستای تهیونگ روی یقه ش نشست و صورتش و جلو کشید.
تهیونگ از بین دندون هایی که بخاطر عصبانیت چفت شده بودند غرید:
"فقط یکبار دیگه...یکبار دیگه درباره جینِ من حرف بزن تا مطمئن باشم که فقط به یه دهن خونی ختم نمیشه"
تو چشم هاش چیزی بجز خشم دیده نمیشد.

و با فرود اوردن یک مشت توی شکم نامجون اونو رها کرد و بدون توجه به جسم افتاده ی روی زمین؛ سمت اتاق خودش حرکت کرد.
.
.
.
.
.
.
"تهیونگ شی،میدونم بدون اجازه اومدم اما___"

و تهیونگ بود که بدون مکث لب های پفکی جین رو به دهن کشید و باقی حرف جین بین لب هاشون خفه شد.

با عجله شروع به تکون دادن لب هاش کرد؛
بوسه شلخته ای بود چون تهیونگ دیگه نمیتونست درست فکر کنه.
اگر خودش به جین آسیب بزنه اشکالی نداره(بیخود کرده)
ولی اگر کس دیگه ای بخواد درباره همسرش مزخرف بگه با اون روی تهیونگ که بویی از بخشش نبرده رو به رو میشه!

نه فقط مزخرف گفتن؛
حتی اگر کسی جین رو تحسین کنه یا بهش لبخند بزنه هم مغز تهیونگ از کار میفته!
به خصوص اگر اون عوضی جئون جانکوک باشه

"تههیونگگگ"
ناله ظریف جین که اسمش رو صدا میزد بیشتر از قبل تحریکش کرده بود و باعث شد بوسه رو عمیق تر از قبل کنه!
دیگه تحمل نداشت پس جین رو بین بدن خودش و دیوار زندانی کرد
دستاش از زیر پیراهن جین ؛
بعد از یه فشار کوتاه روی پهلو هاش راهشون رو به سمت سینه هاش ادامه دادند
خیسی و گرمای دهن جین ، پوست نرمش و ناله هایی که همراه با صدای بلند بوسه شون توی اتاق میپیچید کاری کرده بود تهیونگ دیگه کنترلی روی خودش نداشته باشه
دستاش هربار برای شنیدن ناله های بلندتر فشار بیشتری به سرسینه های حساس شده پسر بی دفاع جلوش میاورد.
(آب مقدس را بر سر و رو میپاشد)

شلوار هاشون به قدر کافی تنگ شده بود و نیاز عمیقی برای باهم بودن بینشون حس میشد
به محض اینکه جین برای گرفتن هوا بوسه رو قطع کرد لب هاشو سمت گردنش برد و شروع به گزاشتن بوسه های نرم روی اون مجسمه خوش تراش کرد،
اما با فلش خوردن صحنه هایی جلوی چشمش بدنش یخ کرد
دیشب رفته بود بار
احساسات غریبی داشت
جین اونو رسونده بود خونه و؛
بوسیده بودتش

'خدای بزرگ اشتباه کرده بودم
من کسی بودم که اون کیس مارک ها رو ری بدنش گزاشتم.
اون کسی بود که دیشب منو اورد خونه و ازم مراقبت کرد اما،
چرا اونکارو کرد؟
با اینکه میدونست فردا هیچی یادم نمیاد چرا اجازه داد ببوسمش؟
چرا؟! '

و حواسش نبود تمام مدت توی چشم های جین زل زده

"تهیونگ؛ حالت خوبه؟"

گونه های جین از خجالت سرخ شده بود

'خدایا یعنی این واقعیه؟!
تهیونگ بالاخره داره منو میبوسه؟
اونم نه توی مستی و رویا
توی واقعیت..'

"منتظرم نمون سوکجین؛ احتمالا امشب نمیام خونه"
تهیونگ گفت و رفت.
رفت چون باید حقیقت پشت رابطه ی نامجون و جین رو میفهمید.
و دلیل جداییشون رو....

'من نیاز به یه جواب دارم. و فقط هوبی هیونگه که میتونه واقعیت و برام روشن کنه'



جین همچنان مات مونده بود :

"کوکی...میشه همدیگه رو ببینیم؟"

His trophy | taejinWhere stories live. Discover now