پارت اول: پوچ
پوچ بودن..
این همون چیزی بود که جین حس میکرد..
پوچ و خالی..
کنار همسرش نشسته بود؛ کیم تهیونگ.
همسری که جین براش حکم غنیمتی رو داشت که توی جنگ برده باشه..
نه اینکه تهیونگ عاشقش باشه
یا حتی کمی دوستش داشته باشه
فقط جین رو میخاست..مثل غنیمتی که بعد از جنگ برای تحقیر دشمن ازش بگیری..
اون هم جین و کنار خودش اورده بود تا خودنمایی کنه..
تا بدرخشه و تششعاتش چشم همه رو بزنه.
تا به همه نشون بده اون کوه نور حالا توی دستای تهیونگه..
تهیونگ همچین آدمی بود..
یا حداقل این چیزی بود که جین فکر میکرد.یه غنیمت که اون برنده شده بود..
شاید جین چندان موافق این ازدواج نبود، اما خب اینطور نبود که تهیونگ براش انتخاب دیگه ای گزاشته باشه..
اون بدون چشم داشت و صرفه نظر از موقعیت و شرایط تهیونگ، بدون اینکه علاقه باهاش ازدواج کرده بود.
اما تنها چیزی که از سمت تهیونگ نصیبش شده بود 'تحقیر' بود.آشنایی اونها به دوران کودکی برمیگشت و پدر مادرهاشون همسایه و بهترین دوست های خانوادگی همدیگه بودند.
والدین تهیونگ توی یک کالج تحصیل کرده بودند و درواقع اون کالج رویایی همون جایی بود که اونها عاشق هم شدند و ثمره و اون عشق یک پسر شده بود..
ازدواج پدر و مادر سوکجین درواقع یک ازدواج از پیش تعیین شده بود با این وجود اونا چیزی از عشق و محبت برای خانوادشون کم نزاشته بودند..یکی دیگه از خانواده های نزدیک به خانواده به کیم ها، خانواده جئون بود.
آقای جئون دایی تهیونگ بود و زمانیکه جونکوک فقط پنج ساله بود همسرش رو از دست داده بود..
جونکوک تنها پسرش بود.
اما قبل از اینکه تنها فرزندش بتونه طعم داشتن مادر رو بچشه اونو از دست داده بود.
آقای جئون دوست نداشت پسرش بدون حس کردن مهر مادری بزرگ بشه اما قلبش هرگز اجازه نداد تا بعد از مرگ همسرش سمت زنی بره یا به کس دیگه ای فکرکنه.جونکوک رو اکثر مواقع به خواهرش میسپرد و درواقع اونجا جایی بود که جونکوک رشد کرد و بزرگ شد.
برخلاف جونکوک که عاشق دوست کوچیکترشون بود، تهیونگ همیشه از جونکوک و اون پسر متنفر بود.
از نظر تهیونگ جین یه پسر گستاخ و بی ادب بود اما زیباییش چیزی نبود که حتی تهیونگ بتونه انکارش کنه..
بی شک اون زیباترین کسی بود که تهیونگ به عمرش دیده بود.
زیبایی که ازش برای فریب دادن دیگران استفاده میکرد و بعد از رسیدن به هدفش و اموالشون اون هارو رها میکرد.همیشه خودش رو عقب نگه میداشت تا با وجود اونهمه وسوسه توی دام اون زیبایی هوس برانگیز نیفته.(جین حرمت دارد نه لذت)
اما جونکوک..
توی چشم جونکوک..جین؛ دلسوزترین، مهربون ترین و دوستداشتنی ترین شخصی بود که توی دنیا وجود داره..
مهم نبود وضع مالیشون چطور باشه.جین همیشه آماده کمک به دیگران بود.
و اینطوربود که بدون اینکه بدونه ازکی؛ عاشق سوکجین شده بود..جونکوک میدونست که تهیونگ از اون و جین متنفره ..
اما نمیتونست دلیلش رو برای ازدواج با جین بفهمه..
یا حتی دلیل جین رو..سوکجین(21)
تهیونگ(26)
جونکوک(24)ممنون میشم با دوستانتون به اشتراک بزارید❤
YOU ARE READING
His trophy | taejin
Fanfiction. میدانستم که تو سیبی هستی از بهشت ... اما کنار دریا که دیدمت دانستم که تو باغ بهشتی از پای تا به سر