فلش بک
فلش بک
عمارت کیم حالا شلوغ تر از هر زمان دیگه ای به نظر میرسید.
سالن با چراغ ها لوستر های شیشه ای بزرگ تزیین شده بود و سنگ های گرون قیمت زمین از تمیزی برق میزدند.
هر طرف پر بود از رده بالا ترین و اشرافی ترین اشخاص شهر و گاها کشور ، که همه برای مهمانی خوشامدگویی برگشتن پسر خانواده ی کیم جمع شده بودند.
هر سمت چند نفر از مهمان ها مشغول صحبت کردن در باره موضوعی خاصی بودند
مردها عموما درباره تجارت بحث میکردند و زن ها زمان رو برای فخر فروشی مناسب میدیدند.
و بین این جمع اشرافی ، تهیونگ به شدت عصبی و کلافه به نظر میرسید.
به هیچ عنوان موافق چنین مهمانیی نبود و حتی نمیتونست دلیل برگزاریش رو درک کنه.
از زاویه ای که نشسته بود میتونست پدر و مادرش رو ببینه که با والدین جین احوالپرسی میکنند اما اثری از خوده جین دیده نمیشد و همین مزید بر علت عصبانیتش شده بود.
صبر طولانی باعث شده بود بیشتر از چیزی که باید ، بنوشه .
اما انقدر کلافه بود که حتی مست بودنش هم تفاوتی ایجاد نمیکرد.
چند دقیقه ای خودش را با صحبت با هوسوک و نامجون سرگرم کرد اما دیدن جونکوک و نبوده سوکجین عصبانیتش رو شعله ور کرد.هر تکون عقربه ی ساعت بزرگ سالن بیشتر روی اعصابش میرفت.
لعنت بهش بد جور نیازداشت سوکجین رو ببینه.
یکسال بود .
دقیقا یکسال شده بود که از دیدنش محروم بود.
دیگه تحمل فضای داخل رو نداشت پس بطری مشروبش رو برداشت و البته اون بسته ی سفید کوچیک که سوغات آمریکا بود رو هم فراموش نکرد.
خود تهیونگ هرگز مواد رو امتحان نکرده بود حتی برای رفع کنجکاوی.
اما از دوستش شنیده بود این پودر سفید میتونه درد رو ازبین ببره و خلق و خو رو تغییر بده و البته باعث ضعف اندام ها و خوابالودگی بشه.
دقیقا همون چیزهایی که تهیونگ برای نقشه ش احتیاج داشت.
به مقدساتش قسم ، هیچوقت نمیخاست اینکار رو بکنه اما،
انگار شیطان درونش کنترلش رو دست گرفته بود.
هرکس تهیونگ رو میشناخت میتونست خوب احساسش رو ، زمان دوری از جین درک کنه.
هر روزی که بدون دیدن جین طی میشد حکم یه سال رو داشت.
وقتی از جیمین شنید که رابطشون پیش نرفته ، از جین برای شکستن قلب بهترین دوستش عصبانی بود اما باید اقرار میکرد که توی اعماق قلبش فقط خوشحالی مطلق بود.
سرخوش شده بود و میخواست هرچه زودتر به سئول برگرده و چه فرصتی بهتر از وقتی که مادرش درخواست برگشتش رو داد.
پس با اولین پرواز خودش رو به کره رسوند.
با نقشه ای غیرمنصفانه، برای بدست اوردن جین...
باید اینبار ثابت میکرد جین مال خودشه حتی به قیمت اینکه شخصیت بد غصه بشه.و چشم هاش بالاخره با دیدن پسری که سمتش میومد پر از نور و هوس شد.
"سوکجین!"

ESTÁS LEYENDO
His trophy | taejin
Fanfiction. میدانستم که تو سیبی هستی از بهشت ... اما کنار دریا که دیدمت دانستم که تو باغ بهشتی از پای تا به سر