C° 20

6.1K 1.8K 538
                                    

با شتابی اميدوار كفن خود را دوخته ام، گور خود را كنده ام!

پ. ج
_________________

افسرکیم سه مین با دست به صندلی اشاره کرد تا جونگکوک مقابل اونها بشینه .

پرونده زردی که روی میز بود رو باز کرد تا یک بار دیگه به اطلاعات قید شده نگاه کنه . افسرهای دیگه هم مشخص بود که به پوشه ای مشابه دسترسی دارن چون همون لحظه افسر پارک هوانگ از مانیتور سمت راست  کاغذ های مقابلش رو با عصبانیت روی میزش انداخت .

_این چه معنی میده جئون !!!؟؟؟

بین اون سه نفر از همه کم صبر تر بود .

جونگکوک با سری که پایین افتاده بود فقط متنی که نوشته بود رو تائید کرد.

_همه چیز بر طبق شواهد نوشته شده قربان .

هوانگ داد زد_مزخرفهه! داری میگی تمام مدت این بچه پیش خودمون بوده و ما تو اسمونا دنبالش بودیم ؟؟؟

سه مین چرخی به چشمهاش داد و نامجون با ارامش اضافه کرد .

_با داد زدن سر جئون  نه چیزی تغییر میکنه و نه کسی زنده میشه افسر هوانگ. لطفا اروم باش

جونگکوک با احترام و تشکر نگاهی به مانیتور افسر نامجون انداخت، و لبخند صمیمی هم دریافت کرد.

هوانگ طعنه زد _ من هم اگر پشتم به وزارت دفاع گرم بود نسبت به این قضیه اروم بودم .

کیم نامجون اهی کشید چون به خاطر ترفیعی که سال گذشته گرفته بود خیلی ها به جایگاهش چشم طمع دوخته بودند و هوانگ حتی از بیان این موضوع ترسی نداشت .

سه مین که نسبت به اون سه نفر مسن تر بود به بحث خاتمه داد.
_کافیه! بیاین با ارامش راجب این موضوع تصمیم بگیریم .
اول باید اون کسی که محتوای اون ایمیل رو برای ما ارسال کرده پیداکنیم و بعد دنبال قاتل بگردیم .من مطمئنم هردو شخص با هم این نقشه رو کشیدن.

جئون اهی کشید .موضوع به همین سادگی نبود .

از همون اول تنها چیزی که اداره پلیس بهش اهمیت میداد, پیدا کرد اون شخص بود .
اخرین وارث خانواده مافیای حاکم بر بخش بزرگی از کره جنوبی. و تنها دلیلی که پلیس ها تصمیم گرفته بودن با ارفاق بزرگ از پرونده مشکوکی که برای گیر انداختن  کیم تهیونگ ایمیل شده چشم پوشی کنن سابقه احتمالی اون توی فعالیت های مافیایی و درصد بسیار پایینی برای گیر انداختن اون عضو از خانواده مافیا بود .

خب گند قضیه وقتی اومده بود که امروز صبح ....


زمان : دو ساعت و شانزده دقیقه قبل
مکان : اداره پلیس
بخش جنائی

افسر جئون درحالی که با لیوان قهوه ای توی دستش و لباس فرمی که مثل کت فقط روی شونه هاش انداخته بود داخل سالن مدام راه میرفت اولین چیزی بود که هر کسی به محض وارد شدن میدید.
درواقع بی هدف حرکت نمیکرد .

961.78 °CWhere stories live. Discover now