C° 17

7.8K 1.6K 866
                                    

زخم زدی
خون جهید
گویا امشب تیغه به شریان زده بود...
_________________________

در ورودی رو به سختی با یک دست باز کرد .
پسربچه ای رو بالا تر کشید تا از بین دستش هاش پایین نیفته .

بدون ایجاد سرو صدا داخل خونه شد .
در اتاقش رو به ارومی باز کرد .
خم شده تا بچه ای رو که توی اغوشش به خواب رفته بود روی تخت بزاره .

البته شاید اشتباه میکرد .چون همون لحظه دست های پسرش اون رو محکم چنگ زد .
_بابا نرو .
_بیداری هنوز؟

بچه سعی داشت پدرش رو نزدیک خودش نگه داره  و اصلا به حرف های افسر جئون اهمیت نمیداد .

با ارامش موهای بچه رو نوازش کرد تا نگرانیش رو برطرف کنه .
_ جایی نمیرم ....بابا همینجاست .

دقایق طولانی به نوازش اون بچه و اروم شدنش سپری شد تا اینکه راضی شد بود روی تخت خواب پدرش دراز بکشه درحالی که هنوز دست پدرش رو محکم گرفته بود.

البته پدرش هم اونقدر امروز نگرانی تجربه کرده بود که به این زودی قصد نداشت بچه اش رو رها کنه.
اما پرونده هنوز باز بود .

افرادش هنوز داشت اطراف منطقه ای رو تهیونگ رو دستگیر کرده بودند می گشتن .

با ظرافت موهای پسر بچه اش رو از روی صورتش کنار زد.
_ بابایی؟

جانگ وو به سرعت هوشیار شد .مبادا که پرش قصد رفت داشته باشه؟
_ یک لحظه میزاری بلند بشم ؟
_کجا میری؟...نرو!

گونه ی بچه رو بوسید
_جایی نمیرم ...میخوام یه چیزی نشونت بدم .
بچه حالا که کنجکاوی به نگرانیش غلبه کرد بود با چشم های خواب آلود روی تخت نشست و با نگاه پدرش رو دنبال کرد.

جونگکوک پالتوی مشکی رنگش رو بیرون اورد و روی صندلی انداخت .

خم شد و از کشوی کنار میز کاغذی رو بیرون اورد .
کاغذی که قبلا داخل اداره پلیس از یک چهره طراحی کپی شده بود.

با نگرانی کنار پسرش نشست .نمیدونست چطور شروع کنه که اون بچه نترسه .

کاغذ تا خورده رو از هم باز کرد .
_ میشه بهم بگی این هیونگ رو تا حالا دیدی  یا نه؟

بچه صورت خواب آلودش رو به سمت کاغذ چرخوند، قیافه اش گیج بود .

جانگکوک از پرسیدن سوالش به همین زودی پشیمون شده بود .

_ این هیونگه بهم اب نبات داده بود!

جانگ وو با خوشحالی به یاد آورده بود اما دنیا روی سر افسر جئون خراب شده قبود
-مطمئنی؟ همین اقا رو دیدی؟ دوباره نگاه کن!
_ ا..اره
از نگرانی پدرش ترسیده بود .

_ بابا..این اقا کار بدی کرده؟
پسرش رو با استرس بغل کرد .
_ نه عزیزم ..نه اصلا.

اما برق نگاه افسر پلیس چیز دیگه ای میگفت.

961.78 °CWhere stories live. Discover now