C° 10

8.1K 1.6K 523
                                    


چگونه من و درد به درکی از تفاهم مشترک رسیدیم !

___

و هر زمان فکر کردم درد در من به عادت تبدیل شده،
وحشت دیگری در من نمایان شد.
پس سرد شدم، نسبت به هر آنچه که بعد از این جهنم اتفاق خواهد افتاد
چرا که بدتر از بدترین وجود نخواهد داشت...

«ک. ت»
________________

سالها قبل

مکان : زیر زمین، کذایی ترین مکان تاریخ

در اتاق با ضرب باز شد

کشیش هایی با ردای مشکی خشمگین وارد اتاق شدن
همه چیز با سرعت اتفاق افتاد و فرصت اعتراض رو از سه پسر گرفت.

به زور بیرون کشیده شدن و در امتداد راهروهای طولانی حرکت کردن

تهیونگ به اندازه ای بچه بود که متوجه نشه چه اتفاقی داره می افته اما جین ترسیده بود .
اونهارو به اشتباه داشتن میبردن ....هنوز اونقدر نامرد شده بود که این اشتباه رو اعلام کنه تا نامجون رو تنها بزاره؟

_ هی اون بچه با ما نیست !

نامجون سعی داشت توجه هارو از تهیونگی که ترسیده برداره.

کشیش با عصبانیت به کتف پسر چنگ زد .
_ حرف نزن!

مدام جملاتی رو به زبانه بیگانه با هم در میون میگذاشتن

جین به سختی کلمات لاتین رو متوجه میشد .

مراسم....بچه .... و اسقف اعظم



نامجون از بین بازو های دو کشیشی که اون رو داخل راهرو میکشیدن متوجه مسیر شد .

پلکان ممنوعه

داشتن اونها رو بالا میبردن
خوشحالیش با نگاه وحشت زده جین سرکوب شد.

می دید که چطور تهیونگ با نگاهی گنگ بین کشیش ها کشیده میشه تا جلو تر بیاد
لرزیدن جین رو کنارش احساس میکرد

چی انقدر بد بود ؟
اونها برگذیده شده بودن!


البته نیم ساعت بعد همه چیز تغییر کرد


اون روی سکه قرار بود رونمایی بشه ...اما برای دونستن اون لازمه که به جای دیگه ای بریم

مکان :
واتیکان.کلیسای سنت پیتر.جایی تقریبا زیر محراب باسیلیکا

پسر با تقلا به دست پیری که سرش رو زیر اب نگه داشته بود چنگ زد اما نیروی کافی برای پس زدن اون جسم منفور رو نداشت.

اخرین تقلا ها و بعد جسم نحیفی که با چند لرزش خفیف از نفس افتاد و روی اب اومد

پیر مرد به ارومی از حوضچه طلایی بیرون اومد حوله ای ابریشمی رو از رو زمین بلند کرد و روی شونه هاش انداخت.

961.78 °CWhere stories live. Discover now