C° 21

5.9K 1.6K 796
                                    

هشدار
این مرد در میان درد، خون و خاک می‌خندد!
___________

افسر هوانگ هنوز باور نداشت افسر پارک جیمین وارث یک باند مافیای بوده .از همه بدتر اینکه الان حتی به زنده اون هم دسترسی نداشتند. برای بحث احتمالی بین خودشون و تصمیم نهایی بالاخره جئون رو مرخص کردند.

کیم سه مین با کلافگی به خروج افسر نگاه کرد و بعد اون دو نفر رو مخاطب قرار داد .
_ اون مامور رو میخواین چیکار کنید.
کیم نامجون اهی کشید .
+ میدونی که از ما دستور نمیگیره ,تو مسائلی که خود رئیس جمهور شخصا دخالت داره رسما...
هوانگ پوزخند زد _ رسما ما به هیچ جاشونیم؟
سه مین برای اینکه دوباره فضا متشنج نشه موضوع دیگری رو اعلام کرد .
_ وزارت دفاع یک ساعت پیش به من اطلاع دادن که بعد از مرگ پارک جیمین وظیفه اش رو تغییر دادن ,حالا اون رو مسئول اصلی پرونده دلقک میکنن
اینبار هوانگ و نامجون هردو باهم تعجب کردند .
_ پس قبل از اینکه جئون گزارش بده اونا میدونستن ؟

سه مین دستی به موهاش کشید .
_ مثل اینکه فراموش کردی سگ شکاری رئیس جمهور رسما داره تو اداره جولان میده

بنظرت اول خبر به کاخ ریاست جمهوری میرسه یا ما ؟ اون مامور رسما به تک تک بخش های اداره پلیس نفوذ کرده.
نامجون پوزخند زد .

+ خوبه اینها رو میدونستی و با انتقالش به اداره موافقت کردی
سه مین چرخی به چشم هاش داد _ میخوام دفعه بعدی که یه نامه محرمانه با مهر قرمز شخص رئیس جمهور رسید دستت واکنش خودت رو هم ببینم
هوانگ قهقه زد .

_دیگه فکر نکنم در اون حد برات پارتی بازی بکن. مگه نه کیم نامجون؟
کیم نامجون سری به نشانه تاسف تکون داد ,اصلا حوصله بحث دوباره با افسرهوانگ رو نداشت.

درهمان زمان
مکان : نامعلوم .

باصدای پیامک گوشی تهیونگ ابرو بالا انداخت .
_ فکر کنم الان دیگه رسما مردی

این جمله خطاب به پسری بود که با رنگ پریده کنارش روی کاناپه نشسته بود. گونه اش بخاطر بافت برداری که دیشب انجام داد بود با پانسمان کوچیکی پوشیده شده بود و سرم تقویتی هم به دستش راستش وصل بود .

یونگی درحالی از اشپز خونه سرش روبیرون می اورد نگاهی به اون دوتا انداخت .
_ الانم فرقی با مرده ها نداره تهیونگ

جیبمین با اخم خطاب به اون توپید .
+ تو کسی نبودی که کل خون بدنت رو توی بدن یه جسد تزریق کردی جناب مین !
تهیونگ با ذوق خندید .
_ هیونگم بهترینه ... اگه کل پزشک قانونی ها هم بخوان روی جسد ازمایش کنن اون تویی
یونگی درحالی با ظرف میوه ای از اشپز خونه بیرون می اومد سمت دیگر پارک جیمین نشست .

_ میدونی از این " جناب مین " خوشم اومد .

جیمین درحالی که بین دو برادر گیر افتاده بود چشم هاش رو چرخوند .
+ چرا اینجا نشستی؟

961.78 °CWhere stories live. Discover now