C° 12

7.9K 1.9K 924
                                    

و درد به مویرگهایمان رسیده بود ما همچنان لبخند میزدیم.
________________________

شاید وجود کلید های آپارتمان تهیونگ بین دسته کلید های جانگ کوک قبلا عنصر مفیدی بود.

اما الان حتی کائنات هم داشتن التماس میکردن که چیزی بیاد و مانع  از رسیدن افسر پلیس  به اونجا بشه!

تهیونگ روی مبل نشسته بود و داشت به سمت کنترل تلویزیون خم میشد که درب ورودی با صدایی نزدیک به انفجاری سبک به هم کوبیده شد و یک تانک انسانی داخل شد.

اصلاح میکنم جئونی اومده بود.

تهیونگ در حالی که انتظار حضور افسر پلیس رو نداشت با لبخند به استقبال اون رفت .

جانگ کوک عصبی تر از اون بود که وقتش رو برای مقدمه چینی هدر بده .هر دقیقه ای اینجا تلف میکرد معلوم نبود چه بلایی سر پسرش میاد.

و تهیونگ دیگه به مشت خوردن های ناگهانی از جئونی عادت داشت .

پس وقتی استخون فکش از درد تیر کشید و صورتش به سمت دیگه برگشت با لبخند دوباره به جونگکوک نگاه کرد.

_ دوباره چیکار کردم که خودم ازش خبر ندارم؟

چشم های پلیس از شدت خشم سرخ شده بود .
تهیونگ بدون مکث سوال بعدی رو پرسید .
_ ببینم گریه کردی؟

و خب برای مشت بعد امادگی داشت پس خیلی هوشیار جاخالی داد و مچ دست افسر رو به سمت دیگه هدایت کرد.

جانگکوک با عصبانیت به چشمهای تهیونگ نگاهی انداخت .
_ همش زیر سر توعه هر اتفاقی که میفته یه ربط کوفتی به تو داره

نفس نفس میزد و این حجم از عصبانیت تهیونگ رو شوکه کرده بود .
_ چی شده؟

سرش داد کشید.
_ اون زنیکه پسرمو دزدیده ! میفهمی؟

_ چی؟
تهیونگ عقب کشید.

جانگکوک با خشم به سمت دیگه ای رفت و میز روبه روش رو واژگون کرد .


تهیونگ شوکه بود و افسری که الان داشت عصبانیتش رو روی وسیله های خونه اش خالی میکرد و به موهاش چنگ میزد هیچ کمکی به این قضیه نمیکرد.

انگار خود جئونی هم میدونست نمیتونه اون رو به دوئل قدرت دعوت کنه  پس وسیله های بی جون رو برای ارامش اعصابش انتخاب کرده بود .

_ بهت میگم ...چی شده؟

تهیونگ با کلافگی داد زد .
چیزی به اسم استرس انگار برای اولین بار به وجودش چنگ انداخته بود .

افسر پلیس دوباره به سمتش برگشت .انگشتش تهدید امیز به صورت تهیونگ نزدیک میشد.
_ فقط یک تار مو ...ببین فقط میخوام یک تار از موهاش بر حسب اتفاق کنده بشه و بگه اخ

961.78 °CWhere stories live. Discover now