زخم کهنه
زمان : پانزده سال قبل
مشتی به صورتش خورد و روی زمین افتاد .
اونها به عنوان چندتا پسر بچه مشت های محکمی داشتن ... شاید بخاطر تمرین هایی بود که هیچ بچه ای تو اون سن انجام نمیداد .دیلن چشم غره اخرش رو به تهیونگی که روی زمین افتاده بود رفت .
_اشغال !هر سه پسر بالاخره بیخیال شدن و اون رو تنها گذاشتن.
به زحمت خودش رو از روی زمین بلند کرد .زانو های شلوارش با کف راهرو خاکی شده بود .
شکمش درد میکرد و جای ضربه روی صورتش داغ شده بود ...
نور لامپ های راهرو کم و کمتر میشد و این نشون دهنده نزدیک شدن به ساعت خاموشی بود .
باید قبل از سرکشی مسؤل اتاق ها برمیگشت .
اتاقشون کدوم سمت بود ؟اصلا کجا بود؟
مهم نبود چند ساله که داره بین این دیوار ها زندگی میکنه ...شبهایی مثل این باعث میشد حتی اسم خودش رو هم برای لحظاتی فراموش کنه .
با گذشتن از اون راهرو اشنا و مشخص شدن در اتاق خیالش راحت شد.
در ودرو باز کرد. قفل نبودنش خبر خوبی بود ...و این یعنی زودتر از مسول تونسته به اتاق برگرده .در رو که باز کرد به طور واضح صداهای اتاق کمتر شد .
تا جایی که میشد گفت مرکز توجه اکثر بچه های اتاق پسر بچه ایه که کنار در ایستاده .
سرش رو پایین انداخت اما پاهاش مسیر همیشگی رو حفظ بودن
چهل و نه قدم به جلو و هشت قدم به سمت راست .
اخرین تخت گوشه اتاققدم اول
_اومد!قدم سوم
_ازش خوشم نمیاد.قدم هفتم
_صورتش رو نگاه کن
_ ببینم ...ببینمقدم بیستم
_امیدوارم ماه دیگه بره بمیره!قدم سی و سوم
_اشغال_شرش کم نمیشه؟
_عوضی
_ باید جوری بزنیدش که دیگه اینجا نیاد!
_ ماه بعد خودم میکشمش.
_منم ازش خوشم نمیاد
با گیر کردن پاش به لبه شکسته یکی از سنگ های کف اتاق ،زمین خورد.
چند صدم ثانیه کافی بود تا صدای خنده بچه هاتمام اتاق رو پر کنه.
طنز ترین کمدی سال جلوی چشمهای اونها روی زمین افتاده بود
چرا نباید میخندیدن؟...زانوش درد میکرد
بدتر شد!صورتش میسوخت
بدتر شد!قلبش درد میکرد
بدتر شد!داشت تغییر میکرد
بدتر شد!همه چیز دست به دست هم داده بود تا تغییر کنه.... همه چیز.
YOU ARE READING
961.78 °C
Actionفصل دوم 'Randy' همه آدم ها توی زندگیشون به خوب بودن فکر میکنن. اما فکر کردن هیچ وقت کافی نیست جئونی هیچ وقت! Made in pain! ________________ توجه ⚠️ این داستان قصد توهین به هیچ دین، شخص، مکان و... ندارد. تمامی مطالب ذکرشده تنها به این اثر تعلق داشت...