"چی؟؟؟"چانیول میتونست قسم بخوره که بعد از فریاد پدربزرگش حتی پرنده هایی که توی اسمون بالای قصر درحال پرواز بودن هم از حرکت ایستادن!
پری مسنی که همیشه با ارامش و لبخند از همه پذیرایی میکرد حالا به خاطر حجم عظیمی از بهت زدگی فنجون نوشیدنیش و روی لباس گرون قیمت و شاهانه ش خالی کرده بود. و چانیول واقعا داشت سعی میکرد درحالی که به بکهیون که در تلاش بود به پادشاه کمک کنه تا لباسش و پاک کنه نگاه میکرد نخنده و با جدیت حرف خودش و تکرار کنه.
"من و بکهیون میخوایم بعد از ازدواج از قصر بریم و برای خودمون زندگی کنیم."
احتمالا اگه اون پری مسن از اون دسته افرادی بود که برای رسیدن به خواسته هاش از هر روشی استفاده میکرد یا پیرمردی بود که نمیخواست تنها نوه ش تنهاش بذاره خودش و به مریضی میزد و ادای کسی رو در میاورد که داشت سکته میکرد. اما خوشبختانه، پادشاه ادم صادقی بود و با دروغ و بازی سعی نمیکرد چیزی که میخواست و به دست بیاره، به هرحال قدرتش و داشت که مستقیم به خواسته هاش برسه. البته تمام قدرتش بی استفاده میشد وقتی شخصی که مقابلش بود نوه ی عاری از حس جاه طلبیش بود!
"اصلا میدونی که داری چی میگی؟ تو ولیعهد این سرزمینی! میخوای برای خودت زندگی کنی؟"
پادشاه بعد از چند نفس عمیق به سختی پرسید، بکهیون سعی کرد حرف چانیول و تصحیح کنه:
"بذارید توضیح بدم، منظور چانیول این نبود که میخواد از مسئولیت هاش فرار کنه. درواقع ما فقط به یه محیط شخصی تر فکر میکنیم، همونطور که میدونید چشم و گوش های زیاد و غیرقابل کنترلی توی این قصر هست و چانیول احساس راحتی نمیکنه. به علاوه، حضور من اینجا به عنوان تنها شیطان این قصر به اندازه ی کافی معذب کننده هست. پس وقتی چانیول گفت یه قصر برای خودش میخواد، فکر کردم ایده ی بدی نمیشه اگه خونه ی ما تبدیل به جایی بشه که ورود بهش برای هر دو نژاد ازاده. در ضمن، فاصله ی قصر شیاطین و قصر پری ها خیلی زیاده، ما به یه پل برای ارتباط نیاز داریم. از اونجایی که من و چانیول اولین زوج پری و شیطانیم، احتمالا میتونیم اون پل باشیم."
پادشاه نگاهش و بین زوج جوونی که مقابلش ایستاده بودن جا به جا کرد و پرسید:
"پس دارید میگید، میخواید یه قصر برای خودتون داشته باشید؟ به عنوان یه پل ارتباطی بین دو قلمرو؟ طوری که به هردو قلمرو نزدیک باشه؟ و اونجا پری ها و شیاطین بیشتری بتونن باهم ارتباط برقرار کنن؟"
بکهیون سر تکون داد:
"درسته. با اینکه حالا عهدنامه ی صلح امضا شده و پری ها و شیاطین متحد شدن، بازم تعداد تاجرهایی که مایلن به قلمرو دشمن سابق برن زیاد نیست. درواقع میشه گفت تفاوت چندانی با گذشته نداریم. و حتی افرادی که حاضر میشن همچین کاری و انجام بدن از طرف مردم هردو قلمرو تحت فشار قرار میگیرن."
BẠN ĐANG ĐỌC
Winged Rabbit / خرگوش بالدار🐰✨ (Completed)
Viễn tưởngخرگوش بالدار🐰✨ 📌چانیول همیشه یه ادم معمولی بود...اما درست یک هفته قبل از تولد بیست سالگیش کمردرد وحشتناکی گرفت...و معمولی بودنش فقط تا روز تولدش ادامه داشت و بعد...اون بال داشت! رمنس💕فانتزی🧚🏻♂فلاف😻امپرگ👼🏻 چانبک🔥سولی🦄شیوچن😈