Part 56

1.5K 540 170
                                    


وقت ناهار بود، بعد از اینکه خدمه ی قصر ظرف های غذا رو روی میز گذاشتن از سالن خارج شدن و بکهیون و جونگده و چندین نگهبان پری و شیطان و تنها گذاشتن. برای ارامش و راحتی دو شیطان، نگهبان ها کمی دور تر از اونها ایستاده بودن تا ازشون محافظت کنن...در برابر کی یا چی؟ حتی خودشونم نمیدونستن! انگار فقط منتظر بودن دیگری دست از پا خطا کنه تا باهم بجنگن.

وضعیت شیاطین که مشخص بود، میخواستن از ولیعهد سرزمینشون در برابر هر تهدیدی محافظت کنن. پری ها هم اونجا بودن تا مطمئن بشن اعمال نادرستی از دو اشراف زاده ی شیطان سر نمیزنه! چیزی مثل تبادل اطلاعات یا تغییر شکل دادن...مثلا اگه یکی از اون شیاطین فقط برای سرگرمی تصمیم میگرفت تغییر شکل بده و جای دیگه ای بره، فهمیدنش واقعا مشکل میشد پس بهتر بود اگه چشم از اونها برنمیداشتن!

از طرف دیگه، هردو شیطان از وضعیتشون ناراضی بودن. نسبت خانوادگیشون باعث نمیشد بخوان زمانشون و کنار هم صرف کنن و باهم ناهار بخورن و نگرانی هاشون هم کمکی به این موضوع نمیکرد.

بکهیون میدونست دلیل پری جوون برای تنها گذاشتنش چیه اما با این حال توی دلش چانیول و مقصر وضعیت غیرقابل تحملش میدونست، اگه نامزد اینده ش از قصر بیرون نمیرفت اونم مجبور نمیشد با پسرعموی عزیزش غذا بخوره! علاوه بر اون، فکر نمیکرد کمی بد و بیراه گفتن به چانیول توی ذهنش کار بدی باشه...بهرحال چانیول کسی بود که تا به حال خیلی بیشتر از این حرفا باعث دردسرش شده بود!

وضعیت جونگده هم بهتر نبود، با تمام وجود میخواست کنار مین سوک باشه اما مجبور بود تظاهر کنه همه چیز خوبه. توی اون وضعیت اصلا تحمل دیدن بکهیون و نداشت. درواقع، هیچوقت تحمل دیدن بکهیون و نداشت!

در نهایت، کسی که تصمیم گرفت جو عجیب بینشون و با بهم زدن سکوت از بین ببره بکهیون بود:

"حالش چطوره؟"

سوال کوتاه بکهیون حواس شاهزاده ی جوون و جمع کرد، سری تکون داد و جواب داد:

"خوب میشه."

بکهیون لبخند زد، به این موضوع شکی نداشت!

"اون قوی تر از چیزیه که ما فکرش و میکنیم."

جونگده چیزی نگفت، هنوز تضمینی برای امنیت مین سوک وجود نداشت پس نمیتونست نگرانیش و کنار بذاره. بکهیون با لحن جدی تری پرسید:

"میخوای چیکار کنی؟ این دفعه ی دومه که همچین اتفاقی افتاده، میخوای منتظر بار سوم بمونی؟ درسته که شبیه گربه هاست اما میدونی که هفت تا جون نداره، درسته؟"

دفعه ی اول وقتی بود که پادشاه شیاطین متوجه ی رابطه ی بین مین سوک و جونگده شد و سعی کرد از سر راه برش داره اما شاهزاده با قبول یه معامله ازش محافظت کرد و خیلی زود با بکهیون نامزد کرد، به دلایلی پادشاه بعد از اون تصمیم گرفت بهشون اهمیت نده تا وقتی که خودشون متوجه ی اشتباه بودن رابطه شون بشن اما حالا که همچین اتفاقی نیوفتاده بود دوباره دست به کار شده بود. از اون گذشته حالا که نامزدی بین جونگده و بکهیون بهم خورده بود معامله ی بینشون هم تموم شده حساب میشد پس میدونستن که همچین اتفاقی دیر یا زود میوفته!

Winged Rabbit / خرگوش بالدار🐰✨ (Completed)Where stories live. Discover now