Part 58

1.5K 535 232
                                    


بعد از مراسم نامزدی همه چیز اروم تر شده بود و دیگه خبری از اون هیاهوی توی قصر نبود. جونگده و محافظینش روز بعد از جشن اون قلمرو رو ترک کرده بودن و حالا که شرایط کمی باثبات تر شده بود تعداد نگهبان های اطراف بکهیون هم نصف شده بود، اونا که نمیخواستن عضو جدید خانواده ی سلطنتی رو برنجونن؟!

هرچند حتی با وجود کم شدن نگهبان ها، بکهیون همچنان محتاط و اروم بود. فعلا قصد نداشت هیچ کاری انجام بده، فقط میخواست از لحظات شیرین و بی دردسری که میدونست دوام زیادی ندارن لذت ببره...گاهی چانیول و ببوسه و گاهی بغلش کنه، یا فقط خیره بشه به چشم های دریاییش و به چرندیاتش گوش بده!

مطمئنا جونگده از امنیت قصر پری ها به پدرش میگفت پس بکهیون میتونست از زمانش استفاده کنه و با بهونه ی دشوار بودن شرایط دست به هیچ کاری نزنه و فقط لذت ببره.

این روزها اولین چیزی که بعد از بیدار شدن میدید چانیولی بود که یه میز صبحانه ی دو نفره ی مجلل برای هردوشون تدارک دیده بود یا میشه گفت، دستور اماده کردن اون میز و داده بود! بهرحال که خودش چیزی اماده نمیکرد...

وعده های غذاییشون و باهم میخوردن و توی زمان های ازادشون اطراف قصر گشت میزدن، پیش از اون چانیول هم بخش عظیمی از قصر و ندیده بود و این فرصت خوبی برای بیشتر یاد گرفتن درمورد محیط قصر بود. اگه با محیط اشنا تر میشد دیگه فرار کردن ازش مشکلی نبود!

این روزها جونمیون هم زیاد بهشون سر نمیزد، به نظر میومد درحال کمک کردن به پادشاه برای نوشتن عهدنامه ی صلح با شیاطین بود و دیگه اهمیتی نمیداد که چانیول و بکهیون هم و میبوسن یا نه! درواقع از اولش هم اهمیتی نمیداد، فقط نمیخواست شاهد یه رسوایی باشه. اما الان که رسما نامزد کرده بودن تا زمانی که بکهیون حامله نمیشد همه چیز رو به راه بود!

برخلاف چانیول که همیشه قبل از شروع یه بوسه ی ساده کلی مقدمه چینی میکرد، بکهیون فقط عمل میکرد. اگه هوس بوسه میکرد فقط جلو میرفت و چیزی که میخواست و به دست میاورد. اون روز هم دقیقا مشغول همین کار بود اما صدای دو ضربه ی ارومی که به در اتاق خورد باعث عقب کشیدنش شد، بی توجه به نگاه خمار چانیول انگشت شصتش و نرم روی لب های ورم کرده و مرطوب پری جوون کشید و بعد از روی پاهاش بلند شد. دستی به لباسش کشید و صافش کرد تا مطمئن بشه اثری از اینکه تا چند لحظه ی پیش درحال مچاله شدن بین مشت های چانیول بوده باقی نمونده، با سرفه ی ارومی صداش و صاف کرد و خطاب به کسی که بیرون بود گفت:

"میتونی وارد شی."

نگهبانی وارد اتاق شد و بدون نگاه کردن به چانیول که هنوز روی تخت نشسته بود با صدای ارومی گفت:

"برای جناب ولیعهد پیغامی دارم."

چانیول که بالاخره متوجه شده بود به خاطر حضور مزاحم اون نگهبان قرار نیست ادامه ی بوسه ش و دریافت کنه بی میل از روی تخت بلند شد و جواب داد:

Winged Rabbit / خرگوش بالدار🐰✨ (Completed)Where stories live. Discover now