زمانی که چانیول و بکهیون به خاطر پیروزیشون توی مبارزه خوشحال بودن، مین سوک طرف دیگه ای از قصر بی حوصله توی اتاق بکهیون پرسه میزد و با سرک کشیدن بین وسایلش که به طرز عجیبی کم بودن وقت میگذروند. اینطور که معلوم بود، بکهیون هیچ وابستگی مادی و احساسی به وسایل توی اون اتاق نداشت چون به جز چیزهای ضروری هیچی اونجا پیدا نمیشد. صدایی از بیرون اتاق توجه مین سوک و جلب کرد:"سرورم، ولیعهد درخواست ملاقات با شما رو دارن."
تا چند ساعت قبل، بکهیون و جونگده رسما باهم نامزد بودن پس هرچند که معمولا این اتفاق نمیوفتاد اما از نظر دیگران اومدن ولیعهد به اتاق بکهیون چیز عجیبی نبود. اونا قبل از اینکه نامزد کنن باهم ارتباط فامیلی داشتن و کنارهم بزرگ شده بودن و حتی جلوی بقیه وانمود میکردن به هم نزدیکن، اما واقعیت این بود که تنها چیز یا کسی که باعث میشد اون دوتا قصد گرفتن جون همدیگه رو از سرشون بیرون کنن مین سوک بود! چون پسر گربه ای نمیخواست ببینه معشوق و بهترین دوستش میخوان هم و بکشن و اون دو نفر هم به یه صلح موقت رضایت داده بودن.
اما حالا توی این وضعیت، جونگده دقیقا چرا اونجا بود؟ که بهم خوردن نامزدیشون و باهم جشن بگیرن؟ اون دونفر حتی چشم دیدن همدیگه رو نداشتن! مین سوک نه میتونست بدون لو رفتن با جونگده رو به رو بشه و نه حتی میتونست از دیدنش امتناع کنه!
نفس عمیقی کشید و بدون اینکه اجازه بده سکوتش طولانی و عجیب به نظر برسه با لحن پر تمسخر بکهیون جواب داد:
"چه سعادتی! مایلم ایشون و ببینم."
هرچند بعد از ورود جونگده به اتاق حتی به سمتش هم برنگشت و وانمود کرد درحال خوندن کتابی بود که هیچ ایده ای درمورد موضوعش نداشت. و البته که بابت این رفتار مورد تمسخر ولیعهد قرار گرفت:
"خودت گفتی مایلی من و ببینی اما حتی به احترام پادشاه اینده ی این سرزمین بلند نمیشی که بهم تعظیم کنی؟"
البته که مین سوک این کار و نکرده بود چون بکهیون تا وقتی مجبور نمیشد تعظیم نمیکرد! و وقتی کسی شاهد نبود، چه دلیلی داشت جلوی جونگده تعظیم کنه؟ بهرحال طبق چیزی که قبلا گفته بود از نظر اون جونگده بی لیاقت ترین شاهزاده ای بود که توی این دنیا وجود داشت!
قبل از اینکه مین سوک فرصت کنه دنبال جوابی مثل جملات بکهیون بگرده صدای اروم شاهزاده ی جوون کنار گوشش ضربان قلبش و بالا برد:
"نقش بازی کردن جلوی من و تموم کن مین سوک، چرا وانمود میکنی بکهیونی؟ خودش کجاست؟"
درواقع تا وقتی که بکهیون اسباب دردسر خودش و مین سوک نمیشد چندان به اینکه کجا بود اهمیت نمیداد!
مین سوک به سرعت ایستاد و چند قدم از جونگده فاصله گرفت، سمتش برگشت و بدون نگاه کردن بهش پوزخند زد:
ESTÁS LEYENDO
Winged Rabbit / خرگوش بالدار🐰✨ (Completed)
Fantasíaخرگوش بالدار🐰✨ 📌چانیول همیشه یه ادم معمولی بود...اما درست یک هفته قبل از تولد بیست سالگیش کمردرد وحشتناکی گرفت...و معمولی بودنش فقط تا روز تولدش ادامه داشت و بعد...اون بال داشت! رمنس💕فانتزی🧚🏻♂فلاف😻امپرگ👼🏻 چانبک🔥سولی🦄شیوچن😈