Part 86 - Extra

1.2K 246 105
                                    


-پانزده سال بعد-

"خوب گوش بدید چی میگم، میدونید که من همیشه موافق قانون در لحظه زندگی کن هستم درسته؟ اما امروز فرق میکنه. پدرتون امروز مراقبت از خرابکاری هاتون و به من سپرده چون خودش درگیر یه کار خیلی خیلی مهمه. و میدونید وقت هایی که درگیر کارهای مهمه چقدر حساس و زودرنج میشه درسته؟ پس فقط همین امروز بیخیال قانون بی قانونی میشیم و از قوانین پیروی میکنیم چون اگه این بار هم مثل مراسم سالگرد ازدواج پادشاه شیاطین خرابکاری کنید و توی مراسم اختلال ایجاد کنید پدرتون حتما من و میکشه. به هرحال دلش نمیاد شما رو تنبیه کنه اما زورش حسابی به من میرسه!"

پری قدبلند با ظاهر اراسته و لبخند مهربون روی لب هاش شمرده شمرده توضیح داد و منتظر یه تایید کوچیک موند اما چیزی که شنید باعث شد لبخند از روی لب هاش پاک بشه:

"پدر شمارو نمیکشه سرورم، دفعه ی پیش هم فقط پیش ما ادا دراوردین که عصبانی هستید اما هردوتون داشتید به لباس پادشاه میخندیدید!"

پری نوجوونی که قدش تقریبا تا سینه ی چانیول میرسید درحالی که مردمک های قرمز رنگش و بی تفاوت توی کاسه ی چشم هاش میچرخوند این و گفت و باعث شد چانیول عمیقا به این موضوع فکر کنه که هیچ ابهتی جلوی بچه هاش براش نمونده!

اون واقعا هیچ ایده ای نداشت که بچه های دردسرسازش توی اون مراسم رنگ از کجا گیر اورده بودن اما نتیجه ی اتیش سوزوندنشون این شده بود که کل هیکل جونگده با رنگ پوشیده شد. واقعا افتضاح بود ولی اون و بکهیون بعد از توبیخ بچه هاشون تا تونسته بودن به جونگده خندیده بودن و این موضوع از هیچکس پنهان نبود. چانیول با یاداوری اون روز ناامید نفسش و بیرون داد و به پسر بزرگش بکبوم که با حالت تدافعی بال های مشکی رنگش و عقب جمع کرده بود تا جواب حرف بعدیش و با یه لحن حاضرجواب تر بده نگاه کرد، برعکس رنگ چشم ها و بال هاش که همرنگ مال بکهیون بودن چهره ی تخس و قد و هیکلش انقدر شبیه چانیول بود که حس میکرد خود نوجوونش مقابلش ایستاده و داره عمدا حرصش و درمیاره.

"بکی، هزاربار گفتم به جز توی موقعیت های رسمی نیاز نیست من یا پدرتون و اینطوری صدا بزنید. از اون گذشته حتی اگه اتفاقی که افتاد خیلی خنده دار هم بود بازم چیزی از اشتباه بودنش کم نمیکرد، این بار قصر ما میزبان جشن تولد و بلوغ خواهر کوچیکته پس باید در این مورد مسئولیت پذیرتر باشیم. اینطور فکر نمیکنی؟"

این بار به نظر میومد شاهزاده ی جوون با در نظر گرفتن این موضوع که جشن اون روز برای خواهرش بود و نه یه غریبه کمی از موضعش کنار کشید و چانیول وقتی احساس کرد حرفاش روی پسر بزرگش تاثیر گذاشته سمت دخترش برگشت و خطاب به اون ادامه داد:

"نمیخوام نسبت به این مراسم نگرانی داشته باشی، توی این جشن فقط یک ستاره هست و اون تویی بک هی. شک ندارم برادرات از این که جشن برات عالی و به یادموندنی بشه مطمئن میشن. مگه نه؟"

Winged Rabbit / خرگوش بالدار🐰✨ (Completed)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora