با رسیدنش به محوطه خارجی متوجه سرباز هایی شد که درحال تشکیل دارن خطی برای دور کردن مردم از صحنه بودن
با دیدن جنازه افتاده کف زمین و سوراخ های متعدد توی بدنش، کلتشو توی غلاف برگردوند و به اطراف نگاه کرد.با دیدن جین و تهیونگ و سربازهایی که درحال رسیدگی به زخم هاشون بودن به سمتشون رفت
_اسیب جدی که ندیدین؟
تهیونگ دست سربازی که برای بستن زخم گوشه ابروش به سمتش دراز شده بود کنار زد و ایستاد،با جدیت گفت
_خوبیمجین هم بی اهمیت به کوفتگی شونه اش ایستاد و خون توی دهنشو بیرون تف کرد
جونگ کوک نگاهی به جنازه ای حالا توسط تیمی مجهز به لباس مخصوص سفید رنگ درحال جابه جایی بود کرد و گفت
_قضیه چیه
جین: جیمین بازمانده های جدیدو بهم تحویل داد ولی امروز صبح دستگاه مون خراب شد( دستگاهی که با اون انسانها و هیولا های نوع2 رو از هم تشخیص میدن)... توی قرنطینه نگهشون داشتم ولی این یکی نگهبانها رو کُشت و فرار کرد
تهیونگ: درست قبل از ورود به ساختمون پیداش کردیم ...نگفتی بودی انقد فرزن!جونگ کوک خطاب به جین گفت
_به شوگا خبر بده امنیت دیوار و شهررو دوبرابر کنه خودتم برو پیش جیسو، حتما خبرارو شنیده و نگرانت شده
قبل از اینکه جین اعتراض کنه به سمت تهیونگ برگشت و گفت:توهم برگرد خونه و استراحت کن...خسته نباشیندستی به شونه ی تهیونگ کوبید و به ساختمون برگشت
الان باید به اون دختر ترسیده میرسید!بیقرار بلند شد و شروع به راه رفتن کرد
اگر مثل دفعه قبل هیولاها نفوذ کرده باشن چی؟ اگه نتونن مقابله کنن چی؟ اصن اگه تو ساختمون گیر افتاده باشن چی؟
اگه جونگ کوک اسیب ببینه چی؟اما نه! اینبار تنها نیستن کلی سرباز همراهشه به علاوه همه مسلحن پس مشکلی پیش نمیاد
نگاهشو به جمعیت تو پناهگاه داد...اونا ترسیده بودن! چشمش به دختری که از بقیه جونتر بنظر میرسید افتاد... همسن و سال خودش بنظر میرسید با این تفاوت که انگار به اینجور فضاها عادت نداره...شاید تازه توی سازمان مشغول شدهنفس شو بیرون فوت کرد و قدمی به سمت دخترک برداشت. حداقل میتونست با حرف زدن کاری کنه استرسشو فراموش کنه!
قبل از اینکه قدم دوم رو برداره صدای بلند باز شدن در فولادی بلند شد
YOU ARE READING
Survivor / بازمانده
Random(کامل شده) هر شب وقتی خودشو برای خواب توی سرمای جنگل اماده میکرد فقط دو جمله توی ذهنش تکرار میشد زنده بمونه...پیداش کنه و تنها راه شکار نشدن، پوشاندن بویی بود که هیولاهار رو به خودش جذب میکرد