مترو / 3:03 دقیقه نیمه شب
هیچ نوری در کار نبود!
حتی برق اضطراری هم از کار افتاده بود و جز نور چراغ قوه اسلحه هاشون هیچ روشنایی نداشتن!
با قدم هایی بیصدا، در سکوت توی راهرو های مترو حرکت میکردن و با دقت اطرافشونو زیر نظر گرفته بودن.اونجا هیچ شباهتی به مترو نداشت!
دستگاه ها و باجه ها، شکسته و از کار افتاده بود، کف زمین پر از خرده شیشه ، پوستر و بلیط های کثیف و خونی بود، تار عنکبوت جای جای اون مکان دیده میشد و کف زمین ، دیوار ها و حتی سقف، پوشیده از نوعی مایع لزج و خز مانند بود و گیاهانی عجیب از درز های سقف و دیوار ها بیرون زده بود
اینجا بی شک محل اقامت الفا بود!
ونهوو چهره اشو درهم کشید و با لحنی که به خوبی حال درونیشو نشون میداد گفت
_ هرجا اون الفا لعنتی میره همینقدر لجن الوده؟!
چانگبین با نارضایتی گفت
_واقعا بد شانسی اوردیم که سنتریگانو از دست دادیم!هوسوک که با دقت به اطراف نگاه میکرد بهشون توپید
_ممنون میشم دهناتونو ببندین و روی کارتون تمرکز کنین!
جونگ کوک همینطور که اسلحه اشو بالا گرفته بود و اطرافو زیر نظر داشت خطاب به رز پرسید
_میتونی موقعیتشو دقیق بگی؟رز سرشو به نشونه ی منفی تکون داد و گفت
_نمیتونم پیداش کنم ولی خیلی بهم نزدیکیم! اینو حس میکنم
_خیلیه خب، پشت سرم بمون
دقیقه ای بعد، صدای ترک خوردن چیزی متوقفشون کرد!
قبل از اینکه منبع صدا رو پیدا کنن، ناگهان سقف بالای سر ونهوو فرو ریخت!ونهوو به سرعت خم شد و دستشو حفاظ سرش قرار کرد ولی ثانیه ای بعد با حس نکردن سختی ای مردد سرشو بالا اورد و به بلوک ها و اجر های ساکن بالای سرش خیره شد.
رز بی هیچ زحمتی و فقط با بالا بردن دستش، اوار هارو قبل از سقوط متوقف کرده بودجونگ کوک:امیدوارم عطرتونو تمدید کرده باشین!
این میتونست بخاطر حرکت هیولا ها باشه! به لطف اون ماده ی و گیاهان عجیب و غریب ستون های ساختمون حالا شکننده تر از همیشه بود
و اولین نفر به راه ادامه داد.
رز اوار هارو گوشه ای ریخت و پشت سر جونگ کوک به راه افتاد. هوسوک ضربه ای به شونه ی ونهوو کوبید و همراه بقیه، در یک خط به راه افتادنکمی بعد، با رسیدن به سالن(سالنی که مترو رد میشه و سوار یا پیاده میشن)، رز به تونل اشاره کرد
به خوبی میتونست کشش قوی بدنشو برای رفتن توی اون تونل حس کنه...
جونگ کوک اولین نفر از سکو پایین پرید و وارد تونل شد، اسلحه اشو دور گردنش انداخت و با قرار دادن دست هاش زیر بغل رز، اونو به ارومی پایین اورد و روی زمین گذاشتتنها چند متر جلوتر ، حتی نور چراغ قوه ها هم دیگه کفایت نمیکرد و جونگ کوک چاره ای جز تشکیل دایره و پشت به پشت کردن افرادش نداشت اما درست لحظه ای که خواست رز رو به درون حلقه بفرسته با جای خالیش روبرو شد
نگران اسلحه اشو بالا گرفت و اطرافو برای پیدا کردنش جستجو کرد
درست لحظه ای که میخواست دستور پیدا کردن اون دخترو به گروهش بده با دیدن رز که چند متر جلوتر، پشت بهش بیحرکت ایستاده بود نفس حبس شده اشو ازاد کرد
بی اهمیت به قطره های عرقی که گردنشو مرطوب کرده بود اسلحه اشو پایین اورد
_نور بنداز
YOU ARE READING
Survivor / بازمانده
Random(کامل شده) هر شب وقتی خودشو برای خواب توی سرمای جنگل اماده میکرد فقط دو جمله توی ذهنش تکرار میشد زنده بمونه...پیداش کنه و تنها راه شکار نشدن، پوشاندن بویی بود که هیولاهار رو به خودش جذب میکرد