❌واحــد شمــاره هشــت❌:
#پارت401
برای این نقشه استرس زیادی داشتم بالاخره ساعتش رسید و منم به خونه رکسانا رفتم اولین چیزی که چک کردم کمدش بود جعبه رو درآوردم جعبه نسبتا بزرگی بود وقتی بازش کردم با تعجب نگاشون میکردم یه لباس چرمی مشکی جذب با نقاب گربه که لباسش یه زیپ راسته داشت.
همشونو پوشیدم و جلوی آینه نقاب رو روی صورتم گذاشتم به خودم نگاه کردم و با خودم حرف زدم
- گربه؟ جذابه نه؟
زیپ جلوی سینمو کمی پایین کشیدم ارباب چند بار به گوشیم زنگ زد فهمیدم که رکسانا کار خودشو کرده.
جلوی آینه رژ قرمزی روی لبام کشیدم که ارباب پشت سر هم زنگ آیفون رو زد منم بدون اینکه گوشی رو بردارم در رو باز کردم و جلوی در متتظرش شدم.
سراسیمه وارد خونه شد و اسممو صدا زد
+ نگییین
من لبخند شیطانی زدم و نگاهش کردم اون به من خیره و چهره ش هر لحظه جدی و خشن تر شد.
نگاهی به دستش انداختم که مشتشو جمع کرد و منم آب دهنمو قورت دادم.
جلو اومد محکم گلومو گرفت منو به سمت دیوار برد پشتم به دیوار چسبید آهی کشیدم ولی چشامو ریز و دوباره یه خنده مرموزانه تحویلش دادم
+ چجوری جرات میکنی اینکارارو بکنی
با دستم انگشتاشو از روی گردنم برداشتم و صورتمو به سمت گردنش‌بردم.
لیسی به گردنش زدم و توی گوشش آروم حرف زدم
- اینجوری جذاب تره
محو کارای من شده بود انگار توقع و انتظار چنین رفتاری رو نداشت چشماش پر از خشم اما خواستن بود میدونستم دارم چیکار میکنم اما این رو هم میدونستم قدرت اون به عشوه‌گری من میچربه پس تا جایی که توانم بود نمیخواستم کم بیارم.
زانومو خم کردم و رونمو به جلوی شلوارش چسبوندم برجستگی جلوی شلوارش نشون از تحریکش میداد منم با همون لحن اغواگرانه حرف زدم
- دوست خوبم از من خوشش اومده
+ میدونی که تهش چجوری از اینجا بیرون میری
دست چپمو روی گردنش گذاشتم و گوششو لیسیدم
- عاشق تهشم
زیپ جلوی سینمو پایین تر کشید و دستامو بالای سرم به دیوار چسبوند و قفل کرد سینه هام از داخل لباس بیرون افتاد.
نوک سینه هامو بین ناخوناش فشار داد من لبامو گاز گرفتم و جیغ آرومی زدم.
منو به سمت اتاق برد لباس راسته رو از تنم درآورد حالا لخت با یه نقاب گربه جلوش ایستاده بودم گردنمو از پشت گرفت و روی تخت پرتم کرد.
روی تخت چهار دست و پا بودم که شالمو از روی جالباسی برداشت و دستامو از پشت محکم بست.
