فارغ التحصیلی

7.8K 123 5
                                    

#پارت62

توی دستشویی موهامو از پشت گرفت و به پایین کشید منم کف دستشویی نشستم ارباب ک.یرشو جلوی صورتم گرفت و روی لبام جیش کرد و روی تنم ریخت با دستام روی سینه هام کشیدم داغیشو دوست داشتم

+ اینجارو تمیز میکنی بعدم میری توی حموم

انگشتام‌ روی لبام بود و نگاهش میکردم از دستشویی بیرون رفت منم همه جا رو شستم و تمیز کردم و به حموم رفتم آب گرم رو باز کردم زیرش رفتم وقتی روی سرم ریخت چشامو بستم و تمام تنم خیس شد با دستام موهامو عقب دادم نفس عمیقی کشیدم انگار که لحظاتی که گذروندم یه رویا بود خودمو شستم چند دقیقه بعد ارباب هم وارد حموم شد به من نگاه میکرد و لباساشو درمیاورد منم محوش شده بودم کنار رفتم و ایستادم اونم وقتی زیر آب رفت چشاشو بست خیلی دلم میخواست بدونم چی توی ذهنش میگذره سرشو کج کرد و به من نگاه کرد

+ چرا بیکاری
- بله آقا چشم

میدونستم منظورش چیه شامپو بدن رو برداشتم و کف دستم ریختم و از روی سینه هاش تا پایین شکمش کشیدم دستای کفیمو دور رون های پاش گذاشتم زانو زدم و تا روی پاشو کفی کردم به پشتش رفتم از روی شونه هاش دست کشیدم و کف تا کمرش میریخت حس اون لحظه م رو نمیتونستم بیان کنم ارباب زیر آب رفت و تمام تنش شسته شد و من نگاهش میکردم به سمت رختکن رفت و حوله دورش پیچید سرشو برگردوند نگاهی به من کرد و بیرون رفت منم شیر آب رو بستم و حوله پوشیدم خودمو خشک کردم جلوی سینه هام گره زدم و به بیرون رفتم.
جلوی در حموم ایستاده بودم که ارباب لباساشو پوشیده بود از اتاق بیرون اومد منم به اتاق بازی رفتم شلوارک جین و تیشرتم از قبل اونجا بود پوشیدم و بیرون اومدم اون توی آشپزخونه بود و موزیک در حال پخش به سمت اوپن رفتم و کنار صندلی ایستادم شیشه مشروب و دو تا لیوان آورد من تعجب کردم و هیجان سراغم اومد توی هر لیوان یه مقدار ریخت و نشست و به لیوان من اشاره کرد

- آقا ینی من میتونم بخورم؟
+ اگه دوس داری میتونی امتحان کنی
- بله دوس دارم امتحان کنم

ارباب راحت خورد منم اول به دماغم نزدیک کردم بوی خوبی میداد روی لبم گذاشتم و خوردم تیز بود که باعث شد سرفه کنم ولی بازم همشو خوردم یکم که گذشت از طعمش خوشم اومد ارباب دوباره به همون مقدار برای هر دومون ریخت این بار راحت تر خوردم ولی بازم از قیافم معلوم بود هنوز هضمش سخته باری همین هم ارباب یه پرتقال برام آورد تا بخورم و منم با خوردنش لذت بیشتری بردم.
لیوان چهارم رو که خوردم ارباب شیشه مشروب رو داخل یخچال گذاشت من احساس داغی توی سرم میکردم یه حس خوبی توی بدنم داشتم صدای موزیک توی گوشم بیشتر شده بود اما بازم فکر میکردم هیچ اثری روم نداشته ارباب کنار من اومد و گفت که بلند شم منم تا از روی صندلی پاشدم دنیا دور سرم چرخید تازه فهمیدم چقد روی من تاثیر داشته ارباب خندید روبروم ایستاد دستشو روی کمرم گذاشت منم دستمو روی بازوش و سرمو روی سینش گذاشتم

...Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang