#پارت192
داخل خونه شدیم من به اتاقش رفتم خودمو جلوی بخاری گرم کردم لباسامو درآوردم شالمو که باز کردم متوجه یه قلاب روی سقف شدم یه قلاب فلزی بزرگ که معلوم میشد با استحکام زیادی به سقف پیچ شده چند ثانیه بهش خیره شدم که ارباب وارد اتاق شد نگاهی بهش انداختم پوزخندی زد و از توی کمدش یه طناب درآورد.
طناب بلندی نبود و وسطشو روی قلاب انداخت دو طرفش آویزون شدن به من اشاره کرد که زیر قلاب وایسم یه نگاهم به قلاب و طناب و یه نگاهم به ارباب بود آروم به سمتش رفتم شونه هامو گرفت و منو صاف نگه داشت
+ جفت دستا بالا
آب دهنمو قورت دادم دستامو بالای سرم بردم اول دست راستمو با پیچیدن طناب دور مچم محکم کرد هنوز چیزی نگذشته بود توی مچم درد و خواب رفتگی رو احساس کردم دست چپم رو هم به همون صورت بست طول طناب ها منو مجبور کرد برای اینکه به دستام فشار نیاد روی پنجه پا برم هربار که خسته شدم و خواستم پاهامو صاف کنم از مچ تا زیر بغلم کشیده میشد و دوباره روی پنجه میرفتم.
پشتم به کمدش بود صداهایی شنیدم اما نتونستم سرمو برگردونم سرم کاملا بین بازوهام قرار گرفته بود و اجازه نگاه کردن به اطراف رو نمیداد.
در کمد بسته شد و اونو پشت سرم حس کردم صدای نفس هاش بیشتر شد این نوع نفس کشیدنش ترسناک بود ولی جذابیت و هیجان زیادی برام بوجود آورد که خودم هم ضربان قلبم تندتر و تندتر شد.
آروم از پشت سرم به جلوم اومد اول توی چشاش خیره شدم بعد به چیزی که توی دستش بود نگاه کردم باورم نمیشد شلاق رشته ایش رو از دسته محکم گرفته بود فکر میکردم دیگه این شلاقش رو نداره شلاقی که خودش ساخته بود و تمام این مدت توی خونش و کمدش نگه داری میکرد یاد اولین ضربه هایی که باهاش به من زد افتادم.
رشته هاشو توی دستش جمع کرد و لبخند مرموز و ترسناکی روی لبش بود جلوتر اومد دکمه های شلوار جینمو باز کرد و همراه با شورتم پایین کشید همزمان موهای تنم سیخ شدن و احساس سردی و ترس عجیبی همه وجودمو فرا گرفت.
رشته های شلاق رو روی شکمم گذاشت و تا روی رونم برد و چرخوند تا به با.سنم رسید قلبم کاملا توی دهنم بود و چشامو نیمه بسته کردم و منتظر شدم.
صدای چرخش شلاق در هوا توی سکوت اتاق پیچید در یک ثانیه نفسمو حبس کردم و اون ضربه ای روی با.سنم زد یهو هوا از دهنم خارج شد و تند تند نفس میکشیدم دردش رو فراموش کرده بودم یه احساس نوستالژیک عجیبی از اولین بارمون توی ذهنم ایجاد شد.
جلوم اومد و با دست راستش چونه مو گرفت به چشای پر از هیجانش نگاه میکردم بعد این مدت هنوز هم مثل روز اول برق میزد از اینکه هنوزم براش جذابیت داشتم خوشحال بودم
+ فکرشو نمیکردی هنوز اینو داشته باشم نه؟
- نه آقا اصلا
+ میخوام دردشو بهت یادآوری کنم