منصور

8.6K 104 12
                                    

#پارت80
گوشمو گرفت و فشار داد توی صورتم با عصبانیت نگاه میکرد

+ من الان این فایل لعنتیو باید بفرستم چه گوهی خوردی؟؟
- آقااا به خدااا نوشتم همشو به مرگ خودم نوشتم همشووو

سیلی محکمی توی صورتم زد یقه تیشرتمو گرفت و به سمت کامپیوتر کشید تیشرتم پاره شد و روی صندلی افتادم

+ همرو الان زود تایپ میکنی سگ نفهم یه دونه غلط توش داشته باشی میکشمت
بدون حرفی سریع کاغدارو مرتب کردم دستام هنوز میلرزید اشک چشامو پاک کردم دماغمو بالا کشیدم به کلمات روی کاغذ نگاه کردم و شروع به تایپ کردم هر کلمرو با دقت زیاد مینوشتم که اشتباه نشه ارباب بالای سرم ایستاده بود و همین ترسمو بیشتر میکرد نفس عمیقی کشیدم و به تایپ ادامه دادم.
زودتر از دفعه قبل تمومش کردم یه نگاه کلی بهش انداختم با دقت فایلشو ذخیره کردم و بلند شدم ارباب روی مبل نشسته بود و لیوان آب توی دستاش رو سر کشید و خورد منو جلوی در اتاق دید از جاش بلند شد و به سمتم اومد کنار رفتم و سرمو پایین انداختم روی صندلی کامپیوترش نشست یه نگاهی به متن ها کرد اونو فرستاد و کامپیوترو خاموش کرد.
یهو بلند شد و من تکونی خوردم از کنارم بی اعتنا به من وارد اتاق بازی شد ترس تمام وجودمو دوباره فرا گرفت هنوز توی چارچوب در اتاق خواب ایستاده بودم بیرون اومد و توی دستاش دوتا تا شمع و یه پلاگ بود و به داخل حموم رفت وقتی برگشت چشاشو ریز کرد و به من خیره شد

+ لخت شو
همونجور که نگاهش میکردم تیشرتی که از یقه پاره شده بود رو درآوردم و بقیه لباسامم همینطور از تنم بیرون کشیدم و کامل لخت شدم بازومو گرفت توی حموم برد و منو روی کف حموم زیر دوش آب پرت کرد منم خیلی زود جلوش زانو زدم کف سنگی حموم زانوم و پاهامو به درد آورد از روی جایگاه حموم پلاگ رو برداشت و به دهنم نزدیک کرد و واردش کرد منم حسابی لیسش زدم تا خیس بشه میدونستم هرچی خیسیش کمتر باشه درد خودم بیشتر میشه وقتی بیرون کشید تمام آب دهنم روش بود پشت گردنمو گرفت و به کف زمین هول داد منم سرمو روی زمین و دستامو کنار سرم گذاشتم.
نوک پلاگ رو به سوراخ باسنم فشار داد یه لرزه کوچیک بی اراده به تنم افتاد چرخوند و کم کم داخلش کرد چشامو بهم فشار میدادم دردش وقتی به قسمت کلفتش رسید بیشتر شد نفسمو حبس کردم و تا ته برد.تا خواستم سرمو بالا بیارم پاشو روی پشت گردنم گذاشت

+ کی اجازه داد تو تکون بخوری؟؟
- ببخشید آقا ببخشید

شمع هارو با فندک روشن کرد یه ذره سرمو بالا آوردم طول شمع ها به ده سانتی میرسید و قطرش متوسط بود دوتاشو برداشت چند قطره پارافین داغشو روی کمرم چکوند و شمع هارو همون جا گذاشت خیلی آروم شیر آب رو باز کرد و قطره قطره آب پشت سرم میریخت  چراغ حموم رو خاموش کرد بیرون رفت و در رو بست اولین صدایی که بعد از رفتنش شنیدم صدای افتادن قطره های آب روی موهام بود پارافین شمع ها از کنارش روی کمرم میریخت و به کنار پهلوهام سرازیر میشد درد پلاگ توی باسنم هم به همه این ها اضافه شده بود.
نمیدونستم چند دقیقه گذشته پاهام به خواب رفت و زانوهام روی کف حموم خشک شده بود قطره های آب پشت سرم انگار اون قسمت رو سوراخ میکردن پشت کمرم با جمع شدن پارافین های شمع حالت چسبنده داشت و هنوزم با ریختنش به کنار بدنم میسوزوند تاریکی اونجا رو نور دوتا شمع روی کمرم روشن کرده بود با وزیدن کوچیک ترین بادی شعله شمع ها تکون میخورد و در پی اون سایه ها حرکت میکردن.
در باز شد ارباب چراغ رو روشن کرد چند ثانیه صدایی نیومد قلبم تندتر شد دوباره چراغ خاموش و در بسته شد و باز همون حالت چند ثانیه پیش تکرار شد قطره های آب،پارافین شمع ها،پلاگ،بدن خشک شده
چگونگی طی شدن زمان رو نمیفهمیدم ولی یکی از شمع ها زودتر به ته رسیده بود اینو از داغی بیشتری که سمت راست کمرم حس میکردم فهمیدم همین باعث شده بود پارافین های خشک شده دوباره باز بشه و روی بدنم حرکت کنه و به پهلوم بریزه.
اون شمع روی کمرم خاموش شد و نور داخل حموم کمتر شد قطره های آب هم دیگه کاملا موهامو خیس کرده بودن تنها صدایی که توی گوشم میپیچید همین بود.شمع دوم هم خاموش شد و تاریکی همه جارو گرفت دیگه هیچ جارو نمیدیدم سرمو بالا آوردم و قطره های آب روی صورتم میچکید چشامو بستم و دوباره به پایین نگاه کردم پلاگ توی باسنم بی حس شده بود.بعد از چند دقیقه در باز شد چراغ روشن شد منم با بغض بلافاصله شروع به عذرخواهی و التماس کردم

...Where stories live. Discover now