Oiiii oiiii
خوبین خوشین؟😍
خودمم باورم نمیشه به این زودی رفتم سر وقت پارت دوم 💃عکس کاور جناب دوست پسر هری می باشد
انگشت کردن ستاره گوشه فراموش نشه⭐🔞
●○●○●○●○●○●○●
هری چند بار کوتاه زنگ در خونه رو زد متوجه بود که لویی نرفته؛ اما اهمیت نداد و سعی کرد فکرشو روی حرف هایی که قراره به دوست پسرش بگه متمرکز کنه. مضطرب کف دستای عرق کرده اش رو به شلوار کشید. تام یکم زیادی خشن بود؛ گاهی بد دهنم میشد که تحملش برای هری آزار دهنده میشد اما اونا با هم یه رابطه ی عاطفی خوب داشتن درسته پرفکت نبود ولی میشد اسم خوب روش گذاشت. از طرفی هری واقعا توان و حوصله ی از نو ساختن چیزی رو نداشت!
سعی میکرد خودشو راضی کنه چیزیم که باعث شد کارش به بیمارستان کشیده بشه یه سو تفاهم مسخره ی بزرگ بود؛ که هری میتونست ازش بگذره! اصلا مگه برای هر زوجی از این اتفاقا پیش نمیاد؟ میاد دیگه!
وقتی در باز نشد استرسش بیشترم شد. مضطرب همون طور که لب پایینشو می جوید دوباره دستشو روی زنگ گذاشت و باینبار با تردید فشارش داد! احتمالا تام هنوز خیلی زیادی عصبانیه و قراره به خاطر پنهون کردن دیابتش یه دعوای اساسی و احتمالا با چاشنی کتک بیشتری رو داشته باشن.
سنگینی نگاه لویی بالاخره کار خودشو کرد برخلاف میل باطنیش با مشت چند باری روی در کوبید. مظلومانه صدا کرد
+تام ؟وقتی در با ضرب باز شد، دست هری روی هوا موند، تام حتی نگاهش نکرد؛ پسر بزرگتر تنه ای بهش زد و جعبه ی چوبی سنگینی رو که حمل میکرد جلوی در گذاشت.
+هی سلام تامی!
-وسایلت هرزه!نه با این مدل حرف زدن غریبه بود نه با این رفتار؛ هنوز سو تفاهم بر طرف نشده بود. گوز بالا گوز! بدشانس میتونست با افتخار اسم وسط هری باشه! هری بد شانس استایلز!
در هر حال حلش میکرد با لبخند سعی کرد مرد رو به سمت خودش برگردونه اصلا کسی میتونه جلوی چشما سبزش مقاومت کنه؟! اما همه ی تصوراتش به ریخت وقتی تام با خشونت به عقب هولش داد گیج قدمی عقب رفت و نگاهش روی وسایل گردوند، میشناختشون مال خودش بودن!
نه! نه!
این قرار نبود اتفاق بیفته؛ نه حداقل جلوی لویی که داره تماشاش میکنه.هری پس زده نمیشه اون پس میزنه! لحن عصبانی شد و رنگ خشم گرفت+داری چیکار میکنی ؟
- دارم میندازمت بیرون.هری عصبی دست مرد رو کشید، تا جلوی بیشتر بیرون ریختن وسایلش رو بگیره! وقتی برگشت کبودی بزرگ روی گونش رو دید اما مشکلی نبود چون تام تازگیا داشت تمرین رزمی میکرد حتی ثانیه ای به ذهنش دلیل دیگه ای خطور نکرد! شاید همینم باعث جرری تر شدن طرفش شد!!
YOU ARE READING
DEFECT
Fanfiction[Completed_ L.S & Z.M ] لویی پزشکه؛ بعد از مدت ها دوست پسر سابقش رو که به خاطر بیماری ولش کرده رو توی بیمارستان در وضع وحشتناکی میبینه... . خاطرات قشنگن یا خاطره ساز که باعث میشن لویی دست به کاری بزنه که خودشم باورش نمیشد؟! ا.oiiii oiii.ا بوک در مور...