سلام سلام
چطورین خوبین قشنگای من؟😍این پارت رکورد بوک رو تو طولانی بودن زد؛ کلا ول کن اینجانب خرابه
🤦🏻♀️😂میدونین لویی میاد ترکیه؟
نمیدونید بدونید من تنهایی سوز به دل نشم.
امضا لویی گرل کرم دار:")وت و کامنت فراموش نشه که خستگی کامل از تنم در بره
ماچ بهتون 😍❤شرط پارت بعدی
VOTE 100
Comment 300این قسمت
" من واقعا دوستت دارم هری"●○●○●○●○●○●○●○●
از لحن هری ابدا خوشش نمی اومد؛ قبول داشت خودشم اشتباهاتی داشته ولی اینطوری تهدید شدن هیچ جوره تو کتش نمیرفت! میخواست جواب تندتری بده که زین دستشو کشید و به سمت خودش برش گردوند
~هی آروم آروم تو هم همین رو میخواستی دیگه یه مدت دوست پسر هم بشین تا ببینین چطور پیش میره!
لویی عصبی از بین دندونای قفل شده اش غرید
-اره میخواستم ولی نمیبینی بچه پررو داره تهدیدم میکنه؟هری دهنشو کج کرد اداشو در آورد و برای حسن ختام با لحن بدی گفت
+از خداتم باشه خوبه که دیدی تام غلط کردم گویان...جملاتش حتی تموم نشده باعث شد لویی با خشم کنترل نشده ای به سمتش برگرده همونطور که به سمتش قدم برمیداشت گفت
-پس باید تو یه هفته راضیت کنم؟ باشه بیا بریم یه جوری راضی بکنمت تا یک ماه هوس راضی شدن به سرت نزنه!هری خیلی سریع جبهه رو باخت؛ درسته زیادی قلدرانه حرف میزنه ولی پسرک دقیقا مثال بارز یه لات مجازیه! ترسیده نگاهشو به لیامی دوخت که تمام مدت ساکت بود. وقتی مرد هیکلی شونه بالا انداخت و رو به زین گفت "بریم" مظلومانه شروع کرد عقب عقب رفتن تا دست لویی بهش نرسه. زیامی که داشتن میرفتن هر نوع امیدش به تخس بازی رو ازش گرفت صادقانه گفت
+حالا انقدرام ارزش ندارم؛ اصلا میخوای خودتو خسته نکنی؟ ولم کن همینجا برو! اصلا حالا که دقت میکنم زیادی نق نق و تخسم؛ میرم خونه ی بابام روی اخلاقام کار میکنم.لویی از حرکت وایستاد؛ نمیدونست به حرفای هری بخنده گریه کنه. هری که فکر کرد حرفاش اثر گذاشته تند تند اضافه کرد
+ پس تصمیم رو گرفتیم؛ من برم خونه خودم تو بری خونه ی خودت! به هم اس ام اس میدیم اعصاب تو همخورد نمیشه، خوردم شد فوقش بلاکم میکنی چطوره؟!
لویی پوکر موند
-اس؟+اره مگه ما چیمون از این تنیجرا کمتره؛ اصلا من بهت گفتم عاشق رابطه ی لانگ دیستنسم؟
لویی ابروشو بالا انداخت؛ با نیشخند گفت
-اره در جریان لانگ دوست داشتنت هستم. اتفاقا میخوام ببرم یه لانگشو بدم دستت!
YOU ARE READING
DEFECT
Fanfiction[Completed_ L.S & Z.M ] لویی پزشکه؛ بعد از مدت ها دوست پسر سابقش رو که به خاطر بیماری ولش کرده رو توی بیمارستان در وضع وحشتناکی میبینه... . خاطرات قشنگن یا خاطره ساز که باعث میشن لویی دست به کاری بزنه که خودشم باورش نمیشد؟! ا.oiiii oiii.ا بوک در مور...