سلام سلام قشنگای من
چطورین؟😍وای وای من این تیکه ی اول پارت دقیقا قبل آپ می نویسم یهو یادم افتاد، اون روز داشتم پزتون رو تو کانالم میدادم که ریدرای دفکتم خیلی خوبن، مهربونن کلی کامنت میذارن حس خوب میدن خیلی دوستشون دارم.
حتی بچه ها داشتن راضیم میکردن یه فصل دو بنویسم براش که
کامنتای پارت قبلی از همه کمتر شد😂چرا اینکارو میکنن؟🤧
چرا پز منو خراب میکنید گناه دارم!
هر چی باشه حق نویسندگی به گردنتون دارم🤣
عاق نویسندگیتون میکنم دیگه بوک خوب پیدا نمیکنیدا🙄خلاصه کامنت و وت فراموش نشه😆
لاو یو ال🖤
●○●○●○●○●○●○●
صبحونه تموم شد، پسرک میخواست به تخت خواب برگرده اما لویی نمیذاشت، باید هر جور شده اطلاعات رو از زیر زبونش بیرون میکشید. نه فقط برای خودش و شغلش؛ مشخصا برای اینکه بتونه هر کاری رو سر وقت انجام بده و از عروسیش جا نمونه و پسرکشو ناراحت نکنه و یه کوچولو ترس از توماسم مطرح بود.
وقتی لویی اون رو دوباره کشید روی پاهاش نشوند سفت گرفتش تا تکون نخوره، هری مظلومانه اعتراض کرد
+برم لالا، لطفا!
-عه عزیزم؟! داریم حرف میزنیم، یه کوپولو بغلت کنم به جایی برنمیخوره.
+به من میخوره! اصلا انگار تریلی از روم رد میشه حالا ولم کن میخوام بخوابم.-اخه قشنگم....
لویی به نرمی صداش کرد، هری حتی نذاشت جمله اش کامل شه
+ پاشو برو سر کار و زندگیت ولم کن! زندگی انگلی به درد خود انگلم نخورد به درد تو هم نمیخوره باور کن.غرغر کرد؛ چشمای لویی درخشید، خب مثل اینکه بحث داشت مرتبط میشد. فقط باید یکم زیرکی بخرج میداد
-کار و زندگی غیر تو دارم؟ کو یکیشو بگو برم سر وقتش!هری اخم ریزی کرد، سعی کرد حداقل جاشو توی بغل لویی راحت تر کنه همونجا بخوابه. در همون حین گفت
+من چه بدونم اخه! برو دنبال لئو!لویی دندوناشو به هم فشار داد، نیاز داشت یکی نزدیکش بشه و یه پس گردنی تمیز صدا دار بهش بزنه جوری که سرش به میز کوبیده شه! اخه وقت گیر اورده بود برای مستی؛ که الان یه بچه ی دو متری مسخره ی ناز و اداهاش کنه برای یه کلمه عین گدا التماس کنه؟!
شیطونه میگفت بگیر بخوابونش رو پات؛ شبیه سازمانایی جاسوسی با کتک و ضرب و زور اعتراف بگیر. تازه بیشترم خوش میگذشت!
البته هری دو تا نخورده خودش بلبل میشد، ولی خب میدونست فرداش از وسط چهار تیکه اش میکنه خودشم نامساوی...! پس باهاش راه اومد.
-لئو مگه کاره؟ دو دقیقه طول میکشه، کار باید مادام العمر باشه، یا مثلا کلی ساعت طول بکشه!
![](https://img.wattpad.com/cover/276522871-288-k649812.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
DEFECT
Fanfic[Completed_ L.S & Z.M ] لویی پزشکه؛ بعد از مدت ها دوست پسر سابقش رو که به خاطر بیماری ولش کرده رو توی بیمارستان در وضع وحشتناکی میبینه... . خاطرات قشنگن یا خاطره ساز که باعث میشن لویی دست به کاری بزنه که خودشم باورش نمیشد؟! ا.oiiii oiii.ا بوک در مور...